کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرده ریز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خرده ریز
/xorderiz/
معنی
چیزهای خُرد، کمبها، پراکنده، و بیهوده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
gewgaw, giblet, gimcrack, odds and ends, sundries, sundry
-
جستوجوی دقیق
-
خرده ریز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) (عا.) 1 - اشیاء کم ارزش ، چیزهای کم فایده یا بیهوده . 2 - باقی ماندة هر چیز، آشغال .
-
خرده ریز
لغتنامه دهخدا
خرده ریز. [ خ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) آشغال . ریزه پیزه . خرت و پرت . چیزهای بسیار کوچک .
-
خرده ریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹خردهریزه› [عامیانه] xorderiz چیزهای خُرد، کمبها، پراکنده، و بیهوده.
-
خرده ریز
دیکشنری فارسی به عربی
احشاء , حکاية
-
واژههای مشابه
-
خرده خرده
لغتنامه دهخدا
خرده خرده . [ خ ُ دَ / دِ خ ُ دَ / دِ ] (ق مرکب ) کم کم . رفته رفته .بتدریج . تدریجاً. اندک اندک . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرده خرده نوشی
دیکشنری فارسی به عربی
رشفة
-
خرده گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. عیبجویی کردن، نکتهگیری کردن ۲. ایرادگرفتن، انتقاد کردن ۳. خردهبینی گرفتن
-
retail banking
خُردهبانکداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] انجام عملیات توسط یک بانک برای بنگاهها و اشخاص
-
crumbling
خردهسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] خرد کردن مواد غذایی
-
retail travel agent
خردهسفرگذار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] شخص یا سازمانی که به نمایندگی از طرف سفرسازان در مقابل دریافت کارمزد، به ارائۀ این خدمات میپردازد
-
subculture 1
خردهفرهنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، جامعهشناسی] فرهنگ گروهی اجتماعی با ویژگیهای مشترک زبانی یا گویشی یا باوری یا آیینی یا پوششی در درون یک جامعۀ بزرگتر
-
bit part
خردهنقش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] نقش کوچکی در فیلم که بازیگر آن معمولاً فقط یکی دو جمله ادا میکند
-
خرده باج
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) عوارض متفرقه .
-
خرده فرمایش
فرهنگ فارسی معین
( ~. فَ یِ) (اِمر.) (عا.) دستورهای مختلف . فرمایش های پیاپی و خسته کننده .