کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خردم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خردم
لغتنامه دهخدا
خردم . [ خ َ دُ ] (اِ مرکب ) دم خر. دنب خر. (یادداشت بخط مؤلف ) : گنده و قلتبان و دون و پلیدریش خردم ّ و جمله تنْش کلخچ .عماره ٔ مروزی .
-
جستوجو در متن
-
رکنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به رکنالدولۀ دیلمی، اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] rokni سکۀ زر خالص: ◻︎ رکنی تو رکن دلم را شکست / خردم ازان خرده که بر من نشست (نظامی۱: ۷۴).
-
سکته ور
لغتنامه دهخدا
سکته ور. [ س َ ت َ / ت ِ وَ ] (ص مرکب ) آنکه عیب سکته داشته باشد وآن را به تازی سکوت خوانند. (آنندراج ) : پای خردم ز سنگ جهال اعرج شد و سکته ور شد اقوال .درویش واله هروی (از آنندراج ).
-
دودلی
لغتنامه دهخدا
دودلی . [ دُ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دودل . ارتیاب . شک ورزیدن . دودل بودن . دودله بودن . تردید. تردد. تعلل . شک . ذبذبة. تذبذب . شک و تردید. مردد بودن . (یادداشت مؤلف ) : ادبم مکن که خردم خللم مبین که خاکم ببر از نهاد و طبعم دودلی و ده زبان...
-
خجالت گاه
لغتنامه دهخدا
خجالت گاه . [ خ َ / خ ِ ل َ ] (اِ مرکب ) محل خجالت . محل شرمساری . مکان شرمگینی . محلی که موجب خجلت است . مکانی که باعث خجالت می باشد : طریق ذیل چه پویم درین خجالت گاه که لنگ شد خردم را سمند جولانی .عرفی (از آنندراج ).
-
کلخج
لغتنامه دهخدا
کلخج . [ ک َ ل َ ] (اِ) شوخی و چرکی که بر دست و اندام بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 60). چرک . وسخ . کلخچ . (فرهنگ فارسی معین ). پینه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گنده و بی قیمت و دون و پلیدریش پر از گوه و تن همه کلخج . عماره ٔ مروزی (ازلغت فرس ).گ...
-
رکنی
لغتنامه دهخدا
رکنی . [ رُ ] (ص نسبی ) منسوب به رکن ، مجازاً به معنی زر خالص باشدمنسوب به شخصی و آن شخص کیمیاگر بوده است . (از برهان ) (از غیاث اللغات ). زر خلص منسوب به رکن الدین که زر خالص رایج کرده و رکن الدین شخص کیمیاگر بوده . (آنندراج ). و شاید منسوب به رکن ا...
-
چی
لغتنامه دهخدا
چی . (حرف ربط) صورت قدیم حرف «چه » و به همان معانی حرف «چه » استعمال شود : عنان همت مخلوق اگر به دست قضاست چرا دل تو چراگاه چی و چون و چراست . عمعق بخاری .و سودا بر مزاج او مستولی شده است چی هیچ صاحب مروت و فتوت از خرد و حریت براین اقوال و افعال ذمیم...
-
کرمک
لغتنامه دهخدا
کرمک . [ ک ِ م َ ] (اِ مصغر) تصغیر کرم . (برهان ) (آنندراج ). کرم کوچک . (ناظم الاطباء). کرم خرد. (یادداشت مؤلف ) : شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمک شب تاب ناگه می بتافت . رودکی .سبک سیمبر پیش مادر بگفت از آن سیب و آن کرمک اندر نهفت . فردوسی .تو که ا...
-
یتاق
لغتنامه دهخدا
یتاق . [ ی َ / ی ُ ] (ترکی ، اِ)پاس و پاس داشتن و محافظت کردن . (برهان ) (سروری ). پاسبانی یعنی چوکی . (غیاث اللغات ). پاسبانی و پاس داشتن یعنی چوکی . (آنندراج ). پاس و حفظ. (ناظم الاطباء) : اینک خان چون این جواب شنید مستعد کار شد وتیرهای یتاق به اقط...
-
یزک
لغتنامه دهخدا
یزک . [ ی َ زَ ] (اِ) جمع قلیل و مردم کمی را گویند که در مقدمه و پیش پیش لشکر به راه روند تا از سپاه خصم باخبر باشند و به ترکی قراول خوانند. (از فرهنگ جهانگیری ) (از غیاث ) (از برهان ) (از آنندراج ). پیشقراول و مقدمةالجیش . (ناظم الاطباء). مقدمه : قد...
-
حضیض
لغتنامه دهخدا
حضیض . [ ح َ ] (ع اِ) سنگ . (منتهی الارب ). || پستی . (منتهی الارب ) (غیاث ) (منتخب ). || پستی زمین . نشیب زمین . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || پستی زمین در دامن کوه . (منتهی الارب ). || دامن کوه . دامنه ٔ کوه . (کشاف ) (اقرب الموارد). || بن کوه . (از ...
-
تاوان
لغتنامه دهخدا
تاوان . (اِ) غرامت . (صحاح الفرس ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ دهخدا) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (ناظم الاطباء). جریمانه . (ناظم الاطباء). جریمه . وجه خسارت . جبران ضرر : به تاوانْش دینار بخشم ز گنج بشویم دل غمگساران ز رنج . فردوسی ...
-
رکن
لغتنامه دهخدا
رکن . [ رُ ] (ع اِ) کرانه ٔ قویتر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جزو اعظم هر شی ٔ. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کرانه ٔ هر چیزی . (دهار). ج ، اَرکان و اَرکُن . (المنجد). جانب . (دهار). جانب قوی چیزی . (غیاث اللغات )....