کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خردل سپید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خردل سپید
لغتنامه دهخدا
خردل سپید. [ خ َ دَ ل ِ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تخم سپیدان . خردل سفید. نوعی از خردل است . خردل ابیض . رجوع به خردل ابیض و خردل سفید شود.
-
واژههای مشابه
-
خَرْدَلٍ
فرهنگ واژگان قرآن
دانه هاي نوعي گياه است که به رنگهاي زرد ،سياه و سفيد يافت مي شود .قطرآنها حدوداً يک ميليمتر است . از دانه ي خردل به عنوان ادويه استفاده مي کنند و داراي خواص بسياري است .
-
خردل ابیض
لغتنامه دهخدا
خردل ابیض . [ خ َ دَ ل ِ اَب ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسپند سفید. خردل فارسی . حرف ابیض . خردل سفید.
-
خردل بری
لغتنامه دهخدا
خردل بری . [ خ َ دَ ل ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حَرْشاء.لبسان . ایهقان . جرجیری بری . (یادداشت بخط مؤلف ). در تحفه ٔ حکیم مؤمن چنین آمده است : گیاه او را بترکی قچی نامند حرارتش کمتر از بستانی مفتت حصاة و جالی جلد و جهة سرفه ٔ مزمن نافع و...
-
خردل سیاه
لغتنامه دهخدا
خردل سیاه . [ خ َ دَ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی خردل است که برنگ سیاه میباشد. (از کارآموزی داروسازی ص 205).
-
خردل شهری
لغتنامه دهخدا
خردل شهری . [ خ َ دَل ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از خردل است که در داروسازی بکار رود.
-
خردل صحرائی
لغتنامه دهخدا
خردل صحرائی . [ خ َ دَ ل ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قچی . شبرق . رشاد بری . رجوع به رشاد بری شود.
-
خردل خوری
لغتنامه دهخدا
خردل خوری . [خ َ دَ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) نوعی قاشق است که برای خوردن خردل بکار می رود.
-
خردل زده
لغتنامه دهخدا
خردل زده . [ خ َ دَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه او را خردل ناراحت کرده است . آنکه خوردن خردل او را ناراحت نموده .
-
درخت خردل
دیکشنری فارسی به عربی
خردل
-
جستوجو در متن
-
سفید اسفند
لغتنامه دهخدا
سفید اسفند. [ س َ / س ِ اِ ف َ ] (اِ مرکب ) خردل سفید و آن نوعی از تخم سپندان باشد. (برهان ) (آنندراج ). خردل سپید. (فهرست مخزن الادویه ). اسم فارسی حرمل ابیض است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
ثفاء
لغتنامه دهخدا
ثفاء. [ ث ُف ْ فا ] (ع اِ) به لغت عبرانی اسم خردل سفید و حرف بابلی است . رشاد. حب الرشاد. تخم سپندان . سپندان خرد. سپندان خوش . سپندان سپید. پاسپندان گنده . تخم تره تیزک است و استرخای جمیع اعضاء را نافع است . (برهان قاطع).
-
اسفند
لغتنامه دهخدا
اسفند. [ اِ ف َ] (اِ) اسفندانه . نام داروئی است که آنرا هزاراسفند نیز گویند و آن نوعی از سداب کوهی باشد و بعربی حرمل عامی خوانند. (برهان ). تخمی است که سوزند چشم زخم را. حَرمَل . (تاج العروس ).حَرمَلَه . اسپند. سپند. حرمل عامی . حرمل احمر. ابن البیطا...