کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خردله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خردله
/xarda(e)le/
معنی
= خردل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خردله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] xarda(e)le = خردل
-
خردله
واژهنامه آزاد
یک واحد خردل - یک دانه خردل
-
واژههای مشابه
-
خردلة
لغتنامه دهخدا
خردلة. [ خ َ دَ ل َ ] (ع اِ) یک دانه خردل یا خردله . (آنندراج ). بهندی آن را رائی نامند. (از غیاث اللغات ).یک سپندان . (یادداشت بخط مؤلف ). || مأخوذ از تازی ، چیز اندک . (یادداشت مؤلف ) : با عمل مر علم دین را راست دارآن از این کمتر مکن یک خردله . ...
-
خردلة
لغتنامه دهخدا
خردلة. [ خ َ دَ ل َ ] (ع مص ) خوردن بهترین طعام . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || بریدن گوشت و جدا کردن آن . (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ). || بریدن اندامهای گوشت را جداجدا. (از منتهی الارب ) (از تاج الع...
-
جستوجو در متن
-
خردل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خردَل] xarda(e)l ۱. سس یا چاشنی غلیظ و تندی که با مخلوط کردن دانههای گیاه خردل در آب یا سرکه تهیه میشود.۲. (زیستشناسی) گیاهی از تیرۀ چلیپاییان با برگهایی شبیه برگ ترب، گلهای زردرنگ، دانههای ریز و قهوهای، و طعم تند؛ سپندان.۳. (زیس...
-
راست داشتن
لغتنامه دهخدا
راست داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) مستقیم داشتن . استقامت دادن . منظم کردن . به استقامت آوردن . نظام دادن : مسلمانان صف برکشیدند پیغمبر (ص ) چوبی بدست داشت و اندر صف همی گردید ومسلمانان را راست همی داشت . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).- طبع راست داشتن ؛طبع مست...