کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرج و خسارت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرج و خسارت
فرهنگ گنجواژه
هزینه
-
واژههای مشابه
-
خَرَجَ
فرهنگ واژگان قرآن
خارج شد
-
خرج شدن
واژگان مترادف و متضاد
هزینه شدن، صرف شدن ≠ عایدی داشتن، درآمد داشتن، دخل داشتن
-
خرج کردن
واژگان مترادف و متضاد
هزینه کردن، صرف کردن، پول پرداختن ≠ پسانداز کردن
-
ول خرج
لغتنامه دهخدا
ول خرج . [ وِ خ َ ] (ص مرکب ) آنکه پول خود را بیهوده خرج کند. اسراف کار. مسرف . باددست .
-
ول خرج
فرهنگ فارسی معین
(وِ. خَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) (عا.) آن که پول خود را بیهوده خرج کند، مسرف .
-
فضول خرج
لغتنامه دهخدا
فضول خرج . [ ف ُ خ َ ] (ص مرکب ) مسرف . (آنندراج ). ولخرج . آنکه مال خود را در برابر چیزهای بیهوده دهد.
-
ناظر خرج
لغتنامه دهخدا
ناظر خرج . [ ظِ رِ خ َ / ظِ خ َ] (اِ مرکب ) ناظر هزینه . رجوع به ناظر هزینه شود.
-
خرج بالایی
لغتنامه دهخدا
خرج بالایی . [ خ َ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خرج بالادستی . (آنندراج ). رجوع به خرج بالادستی شود : گشت نقد اشک ما صرف هوای خوش قدان کرد مفلس عاقبت این خرج بالایی مرا.میرزا جان جانان مطهر (از آنندراج ).
-
خرج جیب
لغتنامه دهخدا
خرج جیب . [ خ َ ج ِ جی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بَرْج . خرج غیرضروری . خرج غیرلازم . توجیبی .
-
خرج راه
لغتنامه دهخدا
خرج راه . [ خ َ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پولی که در سفر خرج میشود. اعانتی که برای مخارج سفر کسی میشود. || کنایه از مرده . (آنندراج ).
-
خرج سفر
لغتنامه دهخدا
خرج سفر. [ خ َ ج ِ س َ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرج راه . پولی که برای مسافرت بحساب می آید : تا بچهل سال که بالغ شودخرج سفرهاش مبالغ شود.نظامی .
-
خرج بیار
لغتنامه دهخدا
خرج بیار. [ خ َ ] (ص مرکب ) ناظر. (یادداشت بخط مؤلف ). آنکه در منازل یا مؤسسات بر خرج میپردازد.
-
خرج تراش
لغتنامه دهخدا
خرج تراش . [ خ َ ت َ ] (نف مرکب ) آنکه برای تحقق امری خرج فراوان پیش بینی می کند.آنکه برای انجام امری بیش از لزوم ایجاد خرج کند.