کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خربه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خربات
لغتنامه دهخدا
خربات . [ خ َ رِ ] (ع اِ) ج ِ خَرِبة. رجوع به خَرِبة در این لغت نامه شود.
-
خرائب
لغتنامه دهخدا
خرائب . [ خ َ ءِ ] (ع ص ) ج ِ خَرِبَه . رجوع به خربه در این لغت نامه شود.
-
خروب
لغتنامه دهخدا
خروب . [ خ ُ ] (ع مص ) دزدیدن شتر کسی را.(از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد)(منتهی الارب ). منه : خرب بابل فلان خرابةً و خروباً. || (اِ) ج ِ خُرْبَة. رجوع به خُربة شود.
-
خربی
لغتنامه دهخدا
خربی . [ خ ُ بی ی ] (اِخ ) ایمأبن رخصةبن خربة غفاری خربی . از صحابیان بود. (از انساب سمعانی ).
-
خربی
لغتنامه دهخدا
خربی . [ خ ُ بی ی ] (اِخ ) حفاق بن ایمأبن رخصةبن خربة غفاری خربی (فرزند ایماء). چون پدر از صحابیان بود. (از انساب سمعانی ).
-
قلیب
لغتنامه دهخدا
قلیب . [ ق ُ ل َی ْ ی ِ ] (اِخ ) آبی است در نجد بالای خربه در دیار بنی اسد و آن از دوده ای از طایفه ٔ بنی اسد است و آنان را بنو نصربن قعین خوانند. (معجم البلدان ). رجوع به قَلیب شود.
-
ناآباد
لغتنامه دهخدا
ناآباد. (ص مرکب ) ویران شده . خراب شده . (ناظم الاطباء). مقابل کلمه ٔ آباد. بایر. خراب . ویران . ویرانه : تخریب ، ناآباد کردن چیزی را. خَرِبَة؛ جای ویران و ناآباد. اَخْرَبَه ُ؛ ناآباد گردانید او را. (منتهی الارب ). و رجوع به آباد شود.
-
اسفاسیانوس
لغتنامه دهخدا
اسفاسیانوس . [ اِ ] (اِخ ) قیصر وسپازین ، امپراطور روم (69 - 79 م .): ثم ملک بعده [ ای بعد اوثون ] اسفاسیانوس قیصر عشر سنین و فی آخر ملکه غزا بیت المقدس و خربه و نقل جمیع آلة البیت الی القسطنطینیة و انقطع عنهم یعنی الیهود الملک و النبوة و هو الذی وعد...
-
تخریب
لغتنامه دهخدا
تخریب . [ت َ ] (ع مص ) ناآباد کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ویران کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خراب کردن . (آنندراج ). ویرانی و خرابی و پایمالی و پاسپردگی و انهدام . (ناظم الاطباء). ویران گردانیدن . (...
-
بصیر
لغتنامه دهخدا
بصیر. [ ب َ ] (ع ص ) بینا و نابینا. از لغات اضداد است . ج ، بُصَراء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بینا. (غیاث ) (ترجمان جرجانی ص 26) (مهذب الاسماء). بینا و صاحب بصر. (فرهنگ نظام ). بینا ودانا. (مؤید الفضلاء). دیده ور. بیننده : رادی آمیخ...
-
صاعد
لغتنامه دهخدا
صاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن هبةاﷲبن توما البغدادی النصرانی الطبیب ، المکنی بابی الکرم . قفطی گوید: وی معالجتی نیکو و اصابتی بکمال و دستی مبارک و توفیقی بسیار داشت و ازجوانمردی و امانت برخوردار بود. در ایام خلافت الناصر لدین اﷲ تقدم یافت تا به من...
-
غربال
لغتنامه دهخدا
غربال . [ غ ِ /غ َ ] (اِ) آلت بیختن که ظرفی است دارای دیواره ٔ مدور که عموماً از تخته است و ته ظرف دارای سوراخهای بسیار است ، از روده بافته می شود و یا از مفتول . (فرهنگ نظام ). غربال را در قدیم از نی و سایر نباتاتی که مثل آن باشد میساختند. (از قاموس...