کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خربندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خربندگی
/xarbandegi/
معنی
شغل و عمل خربنده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
الاغداری، چارواداری، خربانی، قاطرچیگری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خربندگی
واژگان مترادف و متضاد
الاغداری، چارواداری، خربانی، قاطرچیگری
-
خربندگی
فرهنگ فارسی معین
(خَ بَ دِ) (حامص .) 1 - نگهبانی از خر. 2 - کرایه دادن خر.
-
خربندگی
لغتنامه دهخدا
خربندگی . [ خ َ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل خربنده . حالت خربنده : کاین چه زبونی وچه افکندگی است کاه و گل این پیشه خربندگی است . نظامی .اگر سست رای است در بندگی ز جان داری افتد بخربندگی .سعدی .
-
خربندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] xarbandegi شغل و عمل خربنده.
-
جستوجو در متن
-
الاغداری
لغتنامه دهخدا
الاغداری . [ اُ ] (حامص مرکب ) عمل الاغدار. خربندگی . خرکچیگری . رجوع به الاغدار شود.
-
خربندگانه
لغتنامه دهخدا
خربندگانه . [ خ َ ب َ دَ / دِ ن َ / ن ِ ](ق مرکب ) بشکل خربندگی . بطریق خربندگی : جمجمی مردانه در پای لطیف بر سرش خربندگانه میرزی .سعدی (هزلیات ).
-
کندرای
لغتنامه دهخدا
کندرای . [ ک ُ ] (ص مرکب ) دیر تصمیم گیرنده . کندذهن . سست رأی . بی تدبیر : اگر کندرایست در بندگی ز جان داری افتد به خربندگی .سعدی .
-
کاه و گل
لغتنامه دهخدا
کاه و گل . [ هَُ گ ِ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کاهگل . اندود : این چه زبونی و چه افکندگی ست ؟کاه و گل این پیشه ٔ خربندگی ست . نظامی .رجوع به کاهگل شود.
-
جاندار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مرکب از جان (= سلاح) + دار] ‹جانهدار› jāndār ۱. نگاهبان؛ پاسبان؛ حافظ جان.۲. محافظ مخصوص پادشاه که در قدیم با شمشیر در کنار سلطان بود: ◻︎ ندیم و حاجب و جاندار و دستور / همه خفتند خسرو ماند و شاپور (نظامی۲: ۲۸۱)، ◻︎ وگر کندرای است در بندگ...
-
افکندگی
لغتنامه دهخدا
افکندگی . [ اَ ک َ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی افکنده . فرسودگی . مذلت . حقارت . فرومایگی و بندگی و کوچکی . سقوط از بالا : بنده با افکندگی مشّاطه ٔ جاه شه است سیر با آن گندگی هم ناقد مشک ختاست . خاقانی .بلندی نمودن در افکندگی فراهم شدن در پراکندگ...
-
رای
لغتنامه دهخدا
رای . (اِ) رأی . (ناظم الاطباء). فکر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (بهار عجم ) (ارمغان آصفی ) (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2ورق 16) (مجموعه ٔ مترادفات ).اندیشه . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (ارمغان آصفی ) (بهار عجم ) (مجموعه ٔ مترادفات ). در ...