کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خربنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خربنده
/xarbande/
معنی
کسی که خر کرایه میداد؛ نگهبان خر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. چاروادار، خربان، الاغی، خرکچی، الاغدار، قاطرچی
۲. مهترالاغ
۳. مکاری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خربنده
واژگان مترادف و متضاد
۱. چاروادار، خربان، الاغی، خرکچی، الاغدار، قاطرچی ۲. مهترالاغ ۳. مکاری
-
خربنده
فرهنگ فارسی معین
(خَ بَ دِ) (اِ.)1 - نگاهبان خر، خرکچی . 2 - کسی که خر را کرایه دهد.
-
خربنده
لغتنامه دهخدا
خربنده . [ خ َ ب َ دَ / دِ ] (اِخ ) حاجی خربنده . نام یکی از امیران وپهلوانان لشکر سلطان حسین بود. مستوفی آرد: سلطان حسین پسر اویس با شاه شجاع سر خصومت بلند کرد و بجنگ شاه شجاع آمد و شاه منصور با گروهی از لشکر شاه شجاع میمنه ٔ شاه سلطان حسین را بشکست...
-
خربنده
لغتنامه دهخدا
خربنده . [ خ َ ب َ دَ / دِ ] (اِخ ) لقبی بوده است که مخالفان سنی مذهب سلطان محمد محمد خدابنده (الجایتو، پادشاه مغولی ) به او داده اند. رجوع به سلطان محمد خدابنده شود.
-
خربنده
لغتنامه دهخدا
خربنده . [خ َ ب َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) کسی را گویند که خرالاغ بکرایه می دهد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ جهانگیری ). خربان که معاش روزگارش از کرای خر بود. و بتازیش مکاری خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). مُکارم . (دهار) (حبیش تفل...
-
خربنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xarbande کسی که خر کرایه میداد؛ نگهبان خر.
-
واژههای مشابه
-
حاجی خربنده
لغتنامه دهخدا
حاجی خربنده . [ خ َ ب َ دَ ] (اِخ ) یکی از چهار سرداری است که در زمان سلطان حسین پسر سلطان اویس جلایری ، بدست شاه شبلی اسیر گشتند. رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی ، تألیف حافظ ابرو ص 200 شود.
-
جستوجو در متن
-
خرکچی
لهجه و گویش تهرانی
خربنده
-
مکاری
واژگان مترادف و متضاد
چاروادار، خربنده
-
خرکچی
واژگان مترادف و متضاد
الاغی، خربان، خربنده، خرران
-
الاغ دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [ترکی. فارسی] 'olāqdār خرکچی؛ خربنده؛ چاروادار.
-
خربندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] xarbandegi شغل و عمل خربنده.
-
خرکچی
فرهنگ فارسی معین
(خَ رَ) (ص .) آن که خر را کرایه دهد؛ خربنده .