کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خربقة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خربقة
لغتنامه دهخدا
خربقة. [ خ َ ب َ ق َ ] (ع اِ) تیزروی بر روی زمین . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || زجر است مر بزان و آهوان ماده را. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). || یک حب ویک دانه از خربق . (یادداشت بخط مؤلف ) : خردول و خربغایی و نی عقل و نی خ...
-
خربقة
لغتنامه دهخدا
خربقة. [ خ َ ب َ ق َ ] (ع مص ) شکافتن جامه و بریدن آن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از قاموس ) (از لسان العرب ). || شکافتن باران زمین . || تباه و فاسد کردن عمل را.(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
جستوجو در متن
-
خرباق
لغتنامه دهخدا
خرباق . [ خ ِ ] (ع ص ، اِ) زن دراز و بزرگ . || زن تیزرفتار. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (مص ) ضرط تیز دادن . (از تاج العروس ). یقال : جد فلان فی خرباقه ؛ جد کرد فلان در تیز دادن . (از ناظم الاطباء). || مصدر دیگرخَربَقَه . ...