کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خربزه بریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خربزه طلخک
لغتنامه دهخدا
خربزه طلخک . [ خ َ ب ُ زِ طَ خ َ ] (اِ مرکب ) حنظل . (زمخشری ).
-
خربزه زار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xarbozezār زمینی که در آن خربزه میکارند؛ جالیز.
-
پستون خربزه
لهجه و گویش تهرانی
دارای پستان بزرگ
-
کله خربزه
لهجه و گویش تهرانی
دارای سر دراز
-
کله خربزه
لهجه و گویش تهرانی
دارای پشت سر دراز و کشیده
-
هندوانه و خربزه
فرهنگ گنجواژه
صیفیجات.
-
خربزه و گرمک و طالبی
فرهنگ گنجواژه
میوههای تابستانی آبدار.
-
داشتم خربزه میبریدم که انگشتم را (هم) بریدم.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: dardem xarbiza-m abri ke angoštem-em-ǰi bebri. طاری: dârdem harbiza-m avund go angoštem-em-ǰi bevund. طامه ای: dârdom harbiza-m beri ke angoštom-om boberi. طرقی: dârdom herbiza-m avund ke angoštom-om-ǰi bevund. کشه ای: dârdem harbiza-m avund...
-
جستوجو در متن
-
قاچ کردن
لهجه و گویش تهرانی
بریدن هندوانه و خربزه و ...
-
برکاریدن
لغتنامه دهخدا
برکاریدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب )تراشیدن قاش از خربزه . از خربزه و هندوانه قاش بریدن . قطع نمودن گریبان پیراهن و مانند آن . (از آنندراج ). از پیراهن درزه یقه بریدن . قطعه کردن و بخش کردن خربوزه و بریدن یقه ٔ قبا و پیراهن . (ناظم الاطباء).
-
چهارقاش کردن
لغتنامه دهخدا
چهارقاش کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چهاربرش مساوی از سیب یا خربزه یا هندوانه جدا کردن . به چهار قسمت مساوی هندوانه یا خربزه یا سیبی را بریدن .
-
برش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) boreš ۱. بریدن.۲. بریدن پارچه طبق اندازۀ معیّن، برای دوختن پارچه.۳. (اسم) قاچ خربزه یا هندوانه.۴. [عامیانه، مجاز] لیاقت و شایستگی در انجام کار.۵. تیز بودن؛ برندگی.۶. (اسم) [مجاز] مقطعی از زمان.
-
الف الف کردن
لغتنامه دهخدا
الف الف کردن . [ اَ ل ِ اَ ل ِک َ دَ ] (مص مرکب ) خربزه و مانند آن را به اجزای کوچک بدرازا بریدن . ریزریز کردن . رجوع به اَلِف شود.
-
قاچ کردن
لغتنامه دهخدا
قاچ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برش برش کردن . قاچ دادن .ورقه ورقه کردن . قطعه قطعه کردن . تشرید. به درازا به قطعات بریدن خربزه و هندوانه و دستنبو و امثال آن .
-
تقویر
لغتنامه دهخدا
تقویر. [ ت َ ] (ع مص ) شکله برکشیدن جامه و خربزه و آنچ بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ). گرد بریدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قواره برآوردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). یؤخذ رمانة فیقور رأسها قدردرهم و یصب ع...