کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرامان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرامان کردن
لغتنامه دهخدا
خرامان کردن . [ خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بناز و تبختر بحرکت در آوردن . بحرکت درآوردن : شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی .حافظ.
-
واژههای مشابه
-
خرامان رفتن
لغتنامه دهخدا
خرامان رفتن . [خ ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) با ناز و تبختر راه رفتن . با اختیال ره سپردن : میح ؛ خرامان رفتن . (منتهی الارب ).
-
خرامان رفتار
لغتنامه دهخدا
خرامان رفتار. [ خ ِ رَ ] (اِ مرکب ) رفتنی با ناز و تبختر. رفتنی ازروی خرامندگی : جواظ؛ خرامان رفتار. (منتهی الارب ).
-
حرکت خرامان
دیکشنری فارسی به عربی
قفز
-
جستوجو در متن
-
سلانه
واژهنامه آزاد
خرامان و با ناز و ادعا و آهسته و طمأنینه راه رفتن؛ خوش خوش حرکت کردن به سمت مقصد معلوم .
-
قفز
دیکشنری عربی به فارسی
خراميدن , رقصيدن , جست وخيز کردن , شلنگ انداختن , تاخت رفتن (اسب وغيره) , بجست وخيز دراوردن , جست وخيز وشلنگ تخته , تاخت , حرکت خرامان
-
lopes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
lopes، تاخت، حرکت خرامان، جست وخیز و شلنگ تخته، جست و خیز کردن، رقصیدن، شلنگ انداختن، تاخت رفتن، بجست و خیز دراوردن
-
lope
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تپه، تاخت، حرکت خرامان، جست وخیز و شلنگ تخته، جست و خیز کردن، رقصیدن، شلنگ انداختن، تاخت رفتن، بجست و خیز دراوردن
-
میح
لغتنامه دهخدا
میح . [ م َ ] (ع مص ) خرامان رفتن .(منتهی الارب از ماده ٔ م ی ح ) (آنندراج ). خرامان رفتن .و مانند بط با تبختر رفتن . (ناظم الاطباء). || به تک چاه فرو شده پر کردن دلو را به جهت کمی آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در تک چاه شدن برای پر کردن دول از جهت...
-
کرو
لغتنامه دهخدا
کرو. [ ک َرْوْ ] (ع مص ) کندن زمین را. || برآوردن چاه را به چوب و جز آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برزیدن چاه . (تاج المصادر). || بارها کردن کاری را. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بشتافتن ستور و دست و پای ناهموار...
-
عیل
لغتنامه دهخدا
عیل . [ ع َ ] (ع مص ) نیازمند و درویش گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). فقیر و محتاج شدن . (از اقرب الموارد). عَیلة. عُیول . مَعیل . رجوع به عیلة و عیول و معیل شود. || حاجتمند گردانیدن کسی را و درمانده نمودن . (از منتهی الار...
-
ز پای ننشستن
لغتنامه دهخدا
ز پای ننشستن . [ زِ ن َ ن ِ / ن َن ْ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مقاومت کردن . آرام نگرفتن . قرار نگرفتن . به کار خود ادامه دادن و درنگ نکردن . به زانو درنیامدن . کاری را یکسره تا نیل به هدف تعقیب کردن . پیوسته کوشیدن (در راه مقصودی و کاری ). دست ا...
-
روشن کردن
لغتنامه دهخدا
روشن کردن . [ رَ / رُو ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بزدودن . جلا دادن . جلا. (مجمل اللغة). صقل . صیقل زدن . زدودن . جلادادن . صیقل کردن شمشیر و آینه و جز آن . صیقل کردن . صقال . صافی کردن . بزدودن زنگ . (یادداشت مؤلف ). تجلیه . (دهار). تصفیه . (دهار) (من...