کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خراف
لغتنامه دهخدا
خراف . [ خ ِ ] (ع اِ) هنگام میوه چیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خَراف در این لغتنامه شود.
-
خراف
لغتنامه دهخدا
خراف . [ خ ِ / خ َ ] (ع مص ) چیدن میوه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). خَرف . مخرف . || اقامت کردن قومی در فصل خریف . خرف . مخرف . || باریدن باران خریف و باران نخست در اول زمستان . (منتهی الارب ). خرف . مخرف .