کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
خرات
لغتنامه دهخدا
خرات . [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ خروة. (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
خراطی
واژگان مترادف و متضاد
۱. چوبتراشی، خراطت ۲. کارگاه، خراط، دکان خراط
-
woodworker
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آشپزخانه، خراط
-
woodturner
دیکشنری انگلیسی به فارسی
woodturner، خراط
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عثمان خراط، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی خراط شود.
-
خراد
فرهنگ فارسی معین
(خَ رّ) (ص .) نک خرُاط .
-
ابوصخر
لغتنامه دهخدا
ابوصخر. [ اَ ص َ ] (اِخ ) حمیدبن زیاد خراط. از روات حدیث است .
-
turner
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تورنر، تراش کار، چرخنده، خراط، چرخ کار، چرخاننده
-
خراطی
لغتنامه دهخدا
خراطی . [ خ َرْ را ] (حامص ) شغل خراط. (یادداشت بخط مؤلف ). شغل تراشیدن چوب و برابر ساختن آن . (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) دکان خراط. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
حقه گر
لغتنامه دهخدا
حقه گر. [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ گ َ ] (ص مرکب ) حقاق . آنکه حقه سازد. حقه ساز. خراط.
-
خرطکار
لغتنامه دهخدا
خرطکار. [ خ َ ] (ص مرکب ) خَرّاط : بزخم آن عمود خرطکارش عجب حصن افکن و خاراگذار است .ابن یمین .
-
دوک تراش
لغتنامه دهخدا
دوک تراش . [ ت َ ] (نف مرکب ) کسی که دوک می سازد و خراطی می کند. (ناظم الاطباء). دوک ساز. (آنندراج ). مِغزَلی ّ. (دهار) (ملخص اللغات ). خراط. (ملخص اللغات ).
-
قطاط
لغتنامه دهخدا
قطاط. [ ق َطْ طا ] (ع ص ) مبالغه است از قَطّ. رجوع به قَطّ شود. (اقرب الموارد). خراط که حقه ساز است . (منتهی الارب ).
-
گردبازو
لغتنامه دهخدا
گردبازو. [ گ ِ ] (ص مرکب ) آنکه پری گوشت در وی بمثابه ای بود که پستی و گوی دست و پایش نمودار نباشد گویا آن را با چرخ خراط درست کرده اند. (آنندراج ) : سیه کوله و گردبازو منم گران کوه را همترازو منم .نظامی .