کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراش برداشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خراش برداشتن
مترادف و متضاد
۱. زخمی شدن، مجروح شدن
۲. خراشیدن، خراشخوردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خراش برداشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. زخمی شدن، مجروح شدن ۲. خراشیدن، خراشخوردن
-
خراش برداشتن
لغتنامه دهخدا
خراش برداشتن . [ خ َ ب َت َ ] (مص مرکب ) قبول خراش کردن . پذیرش خراش کردن .
-
واژههای مشابه
-
گوش خراش
لغتنامه دهخدا
گوش خراش . [ خ َ ] (نف مرکب ) رجوع به همین ترکیب در ذیل گوش شود.
-
آسمان خراش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ās[e]mānxarāš عمارت بسیاربلند با طبقات زیاد.
-
گوش خراش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] gušxarāš آواز ناهنجار که به گوش آزار برساند.
-
grazing angle
زاویۀ خراش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] زاویۀ میل بسیار کوچک
-
دل خراش
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ) (ص فا.) آن چه شخص را آزرده و رنجیده سازد.
-
آسمان خراش
لغتنامه دهخدا
آسمان خراش . [ س ْ / س ِ خ َ ] (نف مرکب ) سخت رفیع. بسیار بلند.
-
گوش خراش
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (ص .) صدای آزاردهنده .
-
تراش خراش
لغتنامه دهخدا
تراش خراش . [ ت َ خ َ ] (ص مرکب ) خوش شکل و خوش نما. (ناظم الاطباء).
-
جان خراش
لغتنامه دهخدا
جان خراش . [ خ َ ] (نف مرکب ) خراشنده ٔ جان . آنچه جان را بیازارد. جان آزار.
-
روح خراش
لغتنامه دهخدا
روح خراش . [ خ َ ](نف مرکب ) آنچه روح را بیازارد. جان خراش . دلخراش .
-
خراش دادن
لغتنامه دهخدا
خراش دادن . [ خ َ دَ ] (مص مرکب م ) ایجاد خراش در شی ٔ کردن . احداث خراش در شی ٔ نمودن .
-
خراش کشیدن
لغتنامه دهخدا
خراش کشیدن . [ خ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب م ) ایجاد خراش در روی چیزی کردن . خراش وارد آوردن . احداث خراش کردن .