کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خراشی
لغتنامه دهخدا
خراشی . [ خ َ شی ی ] (ع اِ) خَدو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || خلط سینه . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). بَلغَم . (منتهی الارب ). یقال : القی من صدره خراشی ؛ انداخت از سینه ٔ خود بلغم . (از ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
scarification 2, soil wounding
زمینخراشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] از بین بردن مکانیکی گیاهان رقیب یا واریزهها و چوبماندهای مزاحم یا زیرورو کردن سطح خاک برای بهبود شرایط بازجنگلکاری
-
scratch ticket
بلیتِ خراشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، حملونقل ریلی] بلیتی که مسافر باید لایۀ روی نوشتههای آن را مطابق با زمان و مکان استفادۀ خود بخراشد تا منطقه و تاریخ اعتبار آن آشکار شود
-
جان خراشی
لغتنامه دهخدا
جان خراشی . [ خ َ] (حامص مرکب ) عمل جان خراش . روان خراشی . روح آزاری .
-
scratch rusting
زنگزدگی خراشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] زنگزدگی در امتداد خط خراش بر روی سطح رنگشده که تا سطح فلز ادامه پیدا میکند
-
جستوجو در متن
-
ناخون جِله
واژهنامه آزاد
نیشگون (خراشی که بر اثر ناخون بر روی پوست ظاهر شود)
-
شخم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) šoxm خراشی که برای زراعت با گاوآهن یا تراکتور در زمین ایجاد میکنند؛ شیار.〈 شخم زدن (کردن): (مصدر متعدی) (کشاورزی) شیار کردن زمین برای کاشتن تخم.
-
کتح
لغتنامه دهخدا
کتح . [ ک َ ] (ع اِ) خراش سنگ ریزه کمتر از کدح . (منتهی الارب ). خراشی که بجلد رسد کمتر از کدح . (ناظم الاطباء). و رجوع به کدح شود.
-
گنده قارچ
لغتنامه دهخدا
گنده قارچ . [ گ َدَ / دِ ] (اِ مرکب ) هرگاه در میوه جات و یا سیب زمینی و غیره بر اثر باد یا نیش حشرات و یا عمل آوردن زمین خراشی وارد شود گنده قارچ وارد آن شده مشغول تغذیه می شود و درنتیجه میوه ها لهیده و گندیده می شود. سیب زمینی گنده قارچی پوستش مانن...
-
گون
لغتنامه دهخدا
گون . [ گ َ وَ ] (اِ) بوته ای است خاردار. (بهارعجم ). و در مغز ساقه ٔ آن صمغی است سفیدرنگ که چون در آخر بهار بر جدار ساقه بریدگی و خراشی ایجاد کنند صمغ مذکور با فشار از ساقه بیرون می آید و آن را کتیرا میگویند. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 221) : گل روئی ...
-
ناق
لغتنامه دهخدا
ناق . (ع اِ) شکاف مانندی در بن گوشت بر انگشت و بن گوشت پاره ٔ زیر انگشت خنصر و مقدم ، رش دست و بند پنجه و هرجای که به صورت شکاف ماند چون شکم آرنج و بن دمغزه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). چین و شکاف مانندی که در کف دست و در مابین انگشت نر در مقدم رش...
-
دورباش
لغتنامه دهخدا
دورباش . (فعل امر، اِ مرکب ) کلمه ٔ فعل ؛یعنی عقب بایست و باخبر باش و راه بده و کنار برو. (ناظم الاطباء) (از غیاث ) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از شرفنامه ٔ منیری ) (برهان ).کلمه ای که فراشان پیشاپیش پادشاهی یا زنان حرم او می گ...
-
مامیران
لغتنامه دهخدا
مامیران . (اِ) نوعی از عروق الصفراست و آن دوایی باشد زردرنگ به سبزی مایل ، باریک و گره دار می شود. گرم و خشک است در چهارم . یرقان را نافع است و آن را به عربی بقلة الخطاطیف و شجرةالخطاطیف خوانند... (از برهان ). بیخی است مشابه زردچوب که به دوای چشم به ...