کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراسان پشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خراسان پشته
لغتنامه دهخدا
خراسان پشته . [ خ ُ پ ُ ت َ ] (اِخ ) دهی است جزء بلوک طارش دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان . واقع در 48هزارگزی جنوب رودسر و 5هزارگزی شوک . این ناحیه کوهستانی و سردسیر و معتدل و دارای شصت تن سکنه ٔ گیلکی و فارسی زبانست . آب آن از چشمه ٔ م...
-
واژههای مشابه
-
کافی خراسان
لغتنامه دهخدا
کافی خراسان . [ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) رجوع به کافرک شود.
-
سلطان خراسان
لغتنامه دهخدا
سلطان خراسان . [ س ُ ن ِ خ ُ ] (اِخ ) لقب حضرت رضا امام هشتم علیه السلام است . رجوع به رضا شود.
-
ابناء خراسان
لغتنامه دهخدا
ابناء خراسان . [ اَ ءِ خ ُ ] (اِخ ) رجوع به ابناء شود.
-
دریای خراسان
لغتنامه دهخدا
دریای خراسان . [ دَرْ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) دریای آبسکون . دریای خزر. (فرهنگ ایران باستان ). رجوع به خزر در ردیف خود شود.
-
شاه خراسان
لغتنامه دهخدا
شاه خراسان . [ هَِ خ ُ ] (اِخ ) لقبی است که شیعیان ایران امام هشتم (ع ) را داده اند.
-
طریق خراسان
لغتنامه دهخدا
طریق خراسان . [ طَ ق ِ خ ُ ] (اِخ ) ولایتی معتبر است (از عراق عرب ) و شهرش قصبه ٔ بعقوبا و آن را دختری از تخم کسری قوبانام ساخت و بیعت (بیعة) قوبا خواند، به مرور زمان بعقوبا شد. بر کنار آب نهروان است وجویی از آن در میان شهر میگذرد و تمامت دیه ها بر آ...
-
عمید خراسان
لغتنامه دهخدا
عمید خراسان . [ ع َ دِ خ ُ ] (اِخ ) محمدبن منصور وزیر طغرل بیک سلجوقی . رجوع به عمیدالملک کندری شود.
-
ام خراسان
لغتنامه دهخدا
ام خراسان .[ اُم ْ م ِ خ ُ ] (اِخ ) لقب شهر مرو است . (المرصع).
-
باب خراسان
لغتنامه دهخدا
باب خراسان . [ ب ِ خ ُ ] (اِخ ) یکی از چهار دروازه ٔ باروی بغداد بسوی مشرق که مستظهر باﷲ احمدبن المقتدرساخت و چون خلافت به مستظهر باﷲ احمدبن المقتدر رسیدآنرا بارو و خندق به آجر ساخت . دو بارو بطرف شرقیش که آنرا حرمین خوانند هجده هزار گام است و چهار د...
-
جاحظ خراسان
لغتنامه دهخدا
جاحظ خراسان . [ ح ِ ظِ خ ُ ] (اِخ ) ابوزید احمدبن سهل بلخی (234 -322 هَ .ق .). حکیم و عالم معروفی بود که در بلخ میزیست . و اشعار زیر را در رثاء جعفرالحجة گفته است :ان ّ المَنیة رامتنا باسهُمِهافاوقعت سهمها المسموم بالحسن ابومحمد الاعلی فغادره تحت الص...
-
جستوجو در متن
-
علی اسد فیروزآبادی
لغتنامه دهخدا
علی اسد فیروزآبادی . [ ع َ ی ِ اَ س َ دِ ] (اِخ ) وی از اهالی هرات بود و وقتی شاهرخ میرزا به خراسان لشکر کشید، عده ای از مغولان به قلعه ٔ اختیارالدین پناه بردند و این علی اسد فیروزآبادی با جمعی از اشرار چند پشته ٔ هیزم به در حصار اختیارالدین برد و آت...
-
چارده
لغتنامه دهخدا
چارده . [ دِه ْ ] (اِخ ) در چند ولایت واقع است در ملک هزار جریب قریب بدامغان چون بر پشته ٔ کوه قلعه ای دارد و قلعه ٔ بالای کوه را کلات و کلاته گویند به چارده کلاته موسوم شده و اجدادمؤلف از آنجا برخاسته اند. دیگری در خراسان است و آن چارده سنخاس گویند...