کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خراسان
معنی
(خُ) 1 - مشرق . مق بابل ، مغرب . 2 - نغمه ای است از موسیقی قدیم .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
مشرق، خاور
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خراسان
واژگان مترادف و متضاد
مشرق، خاور
-
خراسان
فرهنگ فارسی معین
(خُ) 1 - مشرق . مق بابل ، مغرب . 2 - نغمه ای است از موسیقی قدیم .
-
خراسان
لغتنامه دهخدا
خراسان . [ خ ُ ] (اِ) مشرق است که در مقابل مغرب باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ) (مفاتیح ) : از خراسان برد مه طاووس وش سوی خاور میخرامد شاد و خوش . رودکی .مهر دیدم بامدادان چون شتافت از خراسان سوی خاور می شتاف...
-
خراسان
لغتنامه دهخدا
خراسان . [ خ ُ ] (اِخ ) خراسان در زبان قدیم فارسی بمعنی خاور زمین است . این اسم در اوائل قرون وسطی بطور کلی بر تمام ایالات اسلامی که در سمت خاور کویر لوت تا کوههای هند واقع بودند، اطلاق می گردید و به این ترتیب تمام بلاد ماوراءالنهر را در شمال خاوری ب...
-
خراسان
لغتنامه دهخدا
خراسان . [ خ ُ ] (اِخ ) در اساطیر قدیم ما نام شهرها را غالباً نام شخص سازنده ٔ آن می شمردند و مستوفی آرد: خراسان پسر عالم و عالم پسر سام است و عراق پسر خراسان می باشد. (از تاریخ گزیده چ لیدن ص 27).
-
خراسان
لغتنامه دهخدا
خراسان . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار. واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری نجف آباد کنار راه مالرو نجف آباد به شیرکش . این ناحیه کوهستانی و سردسیر و دارای 95 تن سکنه ٔ کرد و فارسی زبانست . آب آن از چشمه و محصولاتش : غلات و لبنیات ...
-
خراسان
واژهنامه آزاد
به زبان و رسم الخط کُردی:خور هه لسان (خور هَلسان) به معنای برآمدن آفتاب می باشد. همان مشرق.
-
واژههای مشابه
-
کافی خراسان
لغتنامه دهخدا
کافی خراسان . [ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) رجوع به کافرک شود.
-
سلطان خراسان
لغتنامه دهخدا
سلطان خراسان . [ س ُ ن ِ خ ُ ] (اِخ ) لقب حضرت رضا امام هشتم علیه السلام است . رجوع به رضا شود.
-
ابناء خراسان
لغتنامه دهخدا
ابناء خراسان . [ اَ ءِ خ ُ ] (اِخ ) رجوع به ابناء شود.
-
دریای خراسان
لغتنامه دهخدا
دریای خراسان . [ دَرْ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) دریای آبسکون . دریای خزر. (فرهنگ ایران باستان ). رجوع به خزر در ردیف خود شود.
-
شاه خراسان
لغتنامه دهخدا
شاه خراسان . [ هَِ خ ُ ] (اِخ ) لقبی است که شیعیان ایران امام هشتم (ع ) را داده اند.
-
طریق خراسان
لغتنامه دهخدا
طریق خراسان . [ طَ ق ِ خ ُ ] (اِخ ) ولایتی معتبر است (از عراق عرب ) و شهرش قصبه ٔ بعقوبا و آن را دختری از تخم کسری قوبانام ساخت و بیعت (بیعة) قوبا خواند، به مرور زمان بعقوبا شد. بر کنار آب نهروان است وجویی از آن در میان شهر میگذرد و تمامت دیه ها بر آ...
-
عمید خراسان
لغتنامه دهخدا
عمید خراسان . [ ع َ دِ خ ُ ] (اِخ ) محمدبن منصور وزیر طغرل بیک سلجوقی . رجوع به عمیدالملک کندری شود.