کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراج گزاردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مالیات و خراج
فرهنگ گنجواژه
مالیات.
-
جستوجو در متن
-
باژ دادن
لغتنامه دهخدا
باژ دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) قبول و پرداخت باج . خراج فرستادن . گزاردن باج و خراج : شنیدم که چون به آذربایجان شدم [ بهرام گور ] شما گفتیدوی بگریخت از دشمن و همیخواستید که رسول فرستید بخاقان و او را ساو و باژ دهید. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).بشاه جهان [ گش...
-
هزارچشمه
لغتنامه دهخدا
هزارچشمه . [ هََ / هَِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ] (اِ مرکب ) علت و ریشی باشد که بیشتر بر پشت آدمی به هم رسد، و آن را به عربی سرطان می گویند. (برهان ).و پهن شود به قدر کفگیری که سوراخها داشته باشد و ازهر سوراخی ریم و خون بیرون آید و به این ملاحظه آن را هزار...
-
ایفاء
لغتنامه دهخدا
ایفاء. (ع مص ) (از «وف ی ») به عهد وفا کردن . (آنندراج ). وفا کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23) (تاج المصادر بیهقی ). بسر بردن پیمان و دوستی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ادا کردن عهد و پیمان را. (ناظم الاطباء). || دادن و گزاردن حق کسی ب...
-
گزاردن
لغتنامه دهخدا
گزاردن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از: گزار + دن ، پسوند مصدری ). گزاریدن . گزاشتن . جزو اول ویچار (شرح کردن ، توضیح دادن )، سانسکریت ویچاریتی (سنجیدن ، تأمل کردن ، وارسی کردن )، ویچارا (تأمل ، سنجیدن )، ویچارانا (تأمل ، شرح دادن )، پهلوی ویچاریشن ویچارتن...
-
گزارنده
لغتنامه دهخدا
گزارنده . [ گ ُ رَ دَ / دِ ] (نف ) (از: گزار + نده ، پسوند اسم فاعل ). گزراننده . || اداکننده و گوینده . (برهان ) (آنندراج ). گوینده . (ناظم الاطباء). شرح دهنده . بیان کننده : گزارنده را پیش بنشاندندهمه نامه بر رودکی خواندند. فردوسی .گزارنده گفت این ...
-
نجوم
لغتنامه دهخدا
نجوم . [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نجم . انجم . ستارگان : مجره چون ضیا که اندراوفتدبه روزن و نجوم اوهبای او. منوچهری .آسمان و تن از ایشان در جهان پیدا شودتا نجوم فضل را می مرکز مروا شود. ناصرخسرو.گرد معسکرت فلک ساخت حنوط اختران زآنکه نجوم ملک را شاه فلک معسکر...
-
داد دادن
لغتنامه دهخدا
داد دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) داد کردن . عدل . عُدل . عدولة. معدِلة. معدَلة. اغدار. انصاف . (منتهی الارب ). انتصاف . انصاف دادن . حکم بحق کردن . رفع تعدی و ظلم کردن . عدالت ورزیدن : اگر امیر جهاندار داد من ندهدچهار ساله نوید مرا که هست خرام ... رودکی ...
-
بیضه
لغتنامه دهخدا
بیضه . [ ب َ / ب ِ ض َ / ض ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از بیضة تازی بمعنی خاگ و خایه ٔ حیوانات . (ناظم الاطباء). و با لفظ افکندن وانداختن و بر سنگ زدن و دادن و نهادن و کشیدن مستعمل است . (آنندراج ). هر یک از دو غده ای که در حیوان نرهست و کار آنها تولید نط...
-
کردن
لغتنامه دهخدا
کردن . [ ک َ دَ ] (مص ) ساختن . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). درست کردن . ساختن . ترتیب دادن : و [ به صقلاب ] انگور نیست ولکن انگبین سخت بسیار است نبید و آنچه بدو ماند ازانگبین کنند و خُنب نبیدشان از چوب است و مرد بود که هر سال از آن صد خنب کند. (...
-
نهادن
لغتنامه دهخدا
نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ](مص ) گذاشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را در جائی گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ). قرار دادن . (ناظم الاطباء). هشتن : لادرا بر بنای محکم نه که نگهدار لاد بن لاد است . فرالاوی .چون سپرم نه میان بزم و نوروزدر مه بهمن بیار و...
-
پرداختن
لغتنامه دهخدا
پرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص ) اداء. ادا کردن . تفریغ حساب . گزاردن حقی و دینی و جز آن . توختن وامی . تأدیه . کارسازی کردن . دادن . واپس دادن : دین خود را پرداختن ؛ وام خویش ادا کردن . || تهی کردن . خالی کردن . تخلیه . مخلی کردن . تخلیه کردن . پاک کردن...