کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراج ملک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مالیات و خراج
فرهنگ گنجواژه
مالیات.
-
جستوجو در متن
-
مالگذاری
لغتنامه دهخدا
مالگذاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) خراج و مالیات ملک و اراضی مالیات بده . (ناظم الاطباء).
-
مال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اموال] māl ۱. دارایی.۲. آنچه در ملک شخص باشد.۳. چهارپای بارکش مانند اسب، استر، الاغ و مانند آن.۴. [مجاز] در خور توجه و دندانگیر.۵. [قدیمی] مالیات؛ خراج.〈 مال جامد: زر و سیم؛ مال صامت.
-
دام
لغتنامه دهخدا
دام . (اِ) در مناصب امراء و سلاطین هند و خراج ملک ، دام عبارت از چهلم حصه روپیه و هم به معنی بیست وپنجم حصه از فلوس و در اوزان ادویه دام پخته هژده ماشه و نزد بعضی بیست ویک ماشه باشد و دام خام دوازده ماشه باشد. (غیاث اللغات ).
-
اتاوه
لغتنامه دهخدا
اتاوه . [ اِ وَ ](ع اِ) اِتاوَت . خراج . مال دیوان . پاره . باج : اصحاب اطراف بر منهاج عبودیت به التزام حمل و اتاوت و اقامت رسوم خدمت استادگی نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). اتاوتی معین گردانید که هر سال از مبارّ آن دیار و متاع آن بقاع بخزینه میفرستد...
-
ابناء
لغتنامه دهخدا
ابناء. [ اَ ] (اِخ ) ابناء فارس یا ابناء یمن . نامی است احفاد و اخلاف سپاه ایران را که بروزگار کسری انوشروان براندن حبشة از ساحل جنوبی عربستان به یمن شدند و بامر کسری بدانجا اقامت گزیدند و شرح آن چنان است که از تاریخ محمدبن جریر طبری بترجمه ٔ بلعمی ذ...
-
پنج یک
لغتنامه دهخدا
پنج یک . [ پ َ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) خُمس . خمیس . دوبرابر عشر. دوبرابر ده یک : ملک ز پنج یک آنجا نصیب یافته بوددویست پیل و دو صندوق لؤلؤ شهوار. فرخی .و پیش از وی چنان بود کی از جایی سه یک موجود خراج بودی و از جایی پنج یک و همچنین تا شش یک رسد. (ف...
-
همداستانی
لغتنامه دهخدا
همداستانی . [ هََ ] (حامص مرکب ) هم داستانی . توافق . اتحاد عقیده . هم اندیشی : بجنبیدش به دل در مهربانی نمود از خامشی همداستانی . فخرالدین گرگانی .- همداستانی کردن ؛ موافقت کردن . پذیرفتن . قبول کردن : ... که همداستانی مکن روز و شب که در پیش خسرو گ...
-
خاله
لغتنامه دهخدا
خاله . [ ل َ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن مؤید حدادی معروف به خاله . یکی از شعرای پارسی گوست و عوفی چنین آورد: شمس الدین محمدبن مؤید حدادی معروف به خاله که هاله ؛ یعنی خرمن ماه گدای ضمیر اوست و عطارد چون سنبله خوشه چین کشت زار لطایف او، در کمال لطف طب...
-
الجاء
لغتنامه دهخدا
الجاء. [ اِ ] (ع مص ) مضطر کردن کسی را بکاری . (منتهی الارب ). بستم برکاری داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). ملجاء گردانیدن . (مصادر زوزنی ). || سپردن کار را بخدای . (منتهی الارب ). انداختن کار خود را بر خدا. (غیاث اللغات ). || نگاه داشتن . (منتهی الارب ...
-
دلهرا
لغتنامه دهخدا
دلهرا. [ دِ هَِ / دِ هََ ](اِخ ) نام پادشاهی بوده از پادشاهان هندوستان . (برهان ) (از لغت فرس اسدی ). نام راجه ٔ ملک «جلم » بوده و بخاطر میرسد که نام او دله رای بوده به ضم دال و فتح لام و اظهار هاء. (انجمن آرا) (آنندراج ) : چو رای کوره و داودو نامور ...
-
اشرف
لغتنامه دهخدا
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) قانسوه غوری . بیست وسومین سلطان سلسله ٔ ممالیک برجی بود که در سال 906 هَ . ق . / 1500 م . به سلطنت رسید. (از طبقات سلاطین اسلام ص 75). و در اعلام المنجد آمده است : اشرف لقب ملک قانصوه دوم از ممالیک چرکسی مصر (1430 - ؟ م .) بود...
-
شاه بندر
لغتنامه دهخدا
شاه بندر. [ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) شهبندر. (دزی ج 1 ص 717). بندر بزرگ و واسع. || حاکم بندر. رئیس بندر و اکنون بجای شاه بندر حاکم بندر گویند.(از فرهنگ نظام ). || رئیس بازرگانان دولتی . رئیس التجار. (فرهنگ فارسی معین ). ملک التجار. || کنسول دولت عثمانی (ق...
-
ابوزیان
لغتنامه دهخدا
ابوزیان . [ اَ زَی ْ یا ] (اِخ ) محمدبن ابی سعید عثمان بن یَغمراسن بن زیان ، معروف به ابوزیان اول . سومین از ملوک بنوعبدالواد یا بنوزیان . وی پس از مرگ پدر به دوم ذی القعده ٔ 703 هَ . ق . بر سریر ملک مستقر گشت و در این وقت شهر تلمسان در محاصره ٔ مدید...
-
قباییان
لغتنامه دهخدا
قباییان . [ ق َ ] (اِخ ) بیغوی پسران ملک بیغوی بن طغان اند و ملک بیغوی معاصر سلطان محمود غزنوی بود و به عدل و انصاف معروف ... چنانکه در آخر عمر از گرانی گوش و استماع نکردن عرائض دادخواهان گریستی و سرانجام بر آن مقرر کرد که دادخواه جامه ٔ سرخ پوشد تا ...