کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراب و ویرانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خانه خراب کردن
لغتنامه دهخدا
خانه خراب کردن . [ ن َ / ن ِ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بدبخت کردن . تهیدست کردن . بی چیزکردن .
-
خانه خراب کن
لغتنامه دهخدا
خانه خراب کن . [ ن َ / ن ِ خ َ ک ُ ] (نف مرکب مرخم ) خراب کننده ٔ خانه . کنایه از بدبخت کننده .تهیدست کننده . باعث خانه خرابی . زیان فاحش رساننده .
-
باذژکوب خراب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
کبش
-
با اژدر خراب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
طوربيد
-
فکر کسی را خراب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احبط
-
جستوجو در متن
-
خرابه و خروبه
فرهنگ گنجواژه
ویرانه، خراب.
-
ویرانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹بیرانه› virāne جای خراب و ویران.
-
ویرانه
لغتنامه دهخدا
ویرانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص ، اِ) جای خراب . ویران . خراب . خرابه . غیرمسکون : که این خان ویرانه آباد کردکه چرخش نه بی بوم و بنیاد کرد. (شاهنامه ، ملحقات ص 13 بیت 258).گنج تو را فقر تو ویرانه بس شمع تو را ظل تو پروانه بس . نظامی .زهد غریب است به میخانه...
-
طلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] talal ۱. آثار بهجامانده از خانهای که خراب شده است؛ ویرانه.۲. کالبد و هیکل چیزی.
-
ناآباد
لغتنامه دهخدا
ناآباد. (ص مرکب ) ویران شده . خراب شده . (ناظم الاطباء). مقابل کلمه ٔ آباد. بایر. خراب . ویران . ویرانه : تخریب ، ناآباد کردن چیزی را. خَرِبَة؛ جای ویران و ناآباد. اَخْرَبَه ُ؛ ناآباد گردانید او را. (منتهی الارب ). و رجوع به آباد شود.
-
ویران شمردن
لغتنامه دهخدا
ویران شمردن . [ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) ویرانه و خراب محسوب داشتن . خرابه به حساب آوردن . غیرآباد فرض کردن : همه بوم ایران تو ویران شمرکنام پلنگان و شیران شمر.فردوسی .
-
خاکستردله
لغتنامه دهخدا
خاکستردله . [ ک ِ ت َ دِ ل َ ] (اِخ ) نام محلی بوده است جزو رادکان که امروز خراب و بی سکنه است . رابینو درسفرنامه ٔ خود این محل را با بیست و نه دهکده ٔ دیگر از دهکده های متعلق به رادکان اسم می برد که فعلا ویرانه میباشند. رادکان نیز از نواحی شاهکوه اس...
-
تعمیر کردن
لغتنامه دهخدا
تعمیر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنای شکسته یا جز آن را مرمت کردن : ویرانه را چه فرش به ازنور آفتاب تعمیر دل بساغر چون آفتاب کن . صائب (از آنندراج ).خضر وقتی گو که تعمیر خراب ما کندزان که گنجی هست پنهان در ته دیوار ما. نظیری (ایضاً).و رجوع به ت...
-
یباب
لغتنامه دهخدا
یباب . [ ی َ ] (ع ص ) ویران : زمین یباب ؛ خراب . ارض یباب ؛ زمین خراب . (از اقرب الموارد). گویند یباب خراب و از اتباع نیست چنانکه در صحاح و اساس آمده است و هم گویند «دارهُم خراب یباب ؛ لاحارس و لاباب ». و حوض یباب ؛ حوض بی آب و تهی . از سخن جوهری چنی...
-
اطلال
لغتنامه دهخدا
اطلال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَلَل . (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به طلل شود. ج ِ طلل ، بمعنی اثر سرای و جای خراب شده . (از منتهی الارب ). نشانه های سرای کهنه و ویران . (از لطائف و کنز و منتخب ) (غیاث اللغات ). نشانه های سرا و جاهای خراب شده . (آنند...