کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراب آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خراب آباد
/xarāb[']ābād/
معنی
دنیا: ◻︎ بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم / مگر رسیم به گنجی در این خرابآباد (حافظ: ۲۱۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
waste
-
جستوجوی دقیق
-
خراب آباد
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِ.) کنایه از: دنیا.
-
خراب آباد
لغتنامه دهخدا
خراب آباد. [ خ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) گیتی . جهان . این عالم . (از ناظم الاطباء). کنایه از دنیا. (از آنندراج ) : بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم مگر رسیم بگنجی درین خراب آباد. حافظ.من ملک بودم و فردوس برین جایم بودآدم آورد بدین دیر خراب آبادم .حافظ.
-
خراب آباد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] xarāb[']ābād دنیا: ◻︎ بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم / مگر رسیم به گنجی در این خرابآباد (حافظ: ۲۱۰).
-
واژههای مشابه
-
کله خراب
لغتنامه دهخدا
کله خراب . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ خ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، کسی که مغزش خوب کار نکند. تهی مغز. بی خرد. (فرهنگ فارسی معین ). || بسیار عصبانی . تندمزاج . (فرهنگ فارسی معین ).
-
fail-soft
نرمخراب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، حملونقل ریلی، حملونقل هوایی] ویژگی سامانهای که علیرغم بروز خرابی، وقفهای در عملکرد آن روی نمیدهد و فقط کارایی آن کاهش مییابد
-
خراب شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ویرانشدن، مخروبه شدن، منهدم شدن ۲. از کارافتادن ۳. مست شدن، لایعقل شدن ۴. گندیدن، فاسد شدن، متعفن شدن ۵. بد شدن، نامطلوبشدن ۶. منحرف شدن، بدکاره شدن ۷. رسواشدن، بدنام شدن، بیآبرو شدن ۸. نابود شدن، ازبین رفتن، تباه
-
خراب شدن
فرهنگ واژههای سره
آسیب دیدن، گزند دیدن
-
fail-hard
دُشخراب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، حملونقل ریلی، حملونقل هوایی] ویژگی جزئی از یک سامانه که خرابی آن بلافاصله شرایطی گمراهکننده یا خطرناک ایجاد میکند
-
خانه خراب
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ) (ص مر.) 1 - تهیدست ، بدبخت . 2 - نوعی نفرین دال بر آرزوی بدبختی کسی . مق . خانه آبادان .
-
باغ خراب
لغتنامه دهخدا
باغ خراب . [ خ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اسفندقه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 120 هزارگزی جنوب ساردوئیه و 6 هزارگزی جنوب راه فرعی بافت به جیرفت واقع است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
خانه خراب
لغتنامه دهخدا
خانه خراب . [ ن َ / ن ِ خ َ ] (ص مرکب ) تهی دست . (ناظم الاطباء). بدبخت . مظلوم . ستمدیده .- امثال : ظالم همیشه خانه خراب است .|| دشنام گونه ای است که گاه از روی شفقت و رقت و گاه از راه اعجاب و استحسان و گاه از راه غضب و خشم گویند. || سبکبار. (ناظم...
-
خراس خراب
لغتنامه دهخدا
خراس خراب . [ خ َ س ِ خ َ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (از برهان قاطع). نه فلک . رجوع به ترکیبات خراس در این لغت نامه شود.
-
خراب ساختن
لغتنامه دهخدا
خراب ساختن . [ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) ویران کردن . منهدم نمودن . از بین بردن : و خانه های کوچک و بزرگ را خراب سازند. (مجالس سعدی ). || مست کردن دیگری . بمستی سخت انداختن .
-
خراب گردیدن
لغتنامه دهخدا
خراب گردیدن . [ خ َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) خراب شدن .