کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرابیایمن بسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
fail-safe close/ fail-safe closed, FSC
خرابیایمن بسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، حملونقل ریلی، حملونقل هوایی] ویژگی قطعه یا دریچهای خرابیایمن که در صورت بروز خرابی همچنان بسته باقی میماند یا بسته میشود
-
واژههای مشابه
-
خرابی
واژگان مترادف و متضاد
۱. نابسامانی، تباهی، تخریب، ویرانی ≠ آبادی ۲. اضمحلال، انهدام، هدم ≠ آباد ۳. فساد ≠ صلاح ۴. عیب، نقص ≠ حسن، کمال ۵. بیخودی، ، سیاهمستی، مستی ≠ هشیاری ۶. بیخودی، سیاهمستی ≠ هشیاری ۷. زیان، ضرر، آسیب ≠ سود ۸. رسوایی، بدنامی ۹. ضعف
-
خرابی
فرهنگ واژههای سره
ویران
-
خرابی
لغتنامه دهخدا
خرابی . [ خ َ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن صرح بغدادی معروف به خرابی ، از روات است . او از محمدبن اسحاق مسیبی و غیره حدیث دارد و ابوبکربن مجاهد و ابوالحسین بن منادی از او روایت دارند. (از معجم البلدان ).
-
خرابی
لغتنامه دهخدا
خرابی . [خ َ ] (حامص ) ویرانی . (از ناظم الاطباء) : سه پایه بر فلک زد زین خرابی گذشت از پایه ٔ خاکی و آبی . نظامی .به ز خرابی چو دگرکوی نیست جز بخرابی شدنم روی نیست . نظامی .خرابی و بدنامی آید ز جوربزرگان رسند این سخن را بغور. سعدی .چون نکردی خرابی آ...
-
خرابی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] xarābi ۱. ویرانی.۲. تباهی؛ فساد.۳. بینظمی.
-
خرابی
دیکشنری فارسی به عربی
انحطاط , تهديم , حطام , خراب , دمار , فشل , نعمة من الله
-
fail-safe control
واپایش خرابیایمن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، حملونقل ریلی، حملونقل هوایی] نوعی واپایش خودکار که در هنگام خرابیِ سامانۀ افزارۀ واپاییده آن را حفظ میکند
-
fail-safe system
سامانۀ خرابیایمن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، حملونقل ریلی، حملونقل هوایی] سامانهای که در صورت خرابی منبع توان و مدارهای واپایش و سازههای دیگر مانع از به خطر افتادن جان کاربران سامانه یا افراد پیرامون آن و دیگر تجهیزات میشود
-
fail-safe open, FSO
خرابیایمن باز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، حملونقل ریلی، حملونقل هوایی] ویژگی قطعه یا دریچهای خرابیایمن که در صورت بروز خرابی همچنان باز باقی میماند
-
ایمن
واژگان مترادف و متضاد
امان، بزینهار، بیترس، درامان، سالم، مامون، مصون، مطمئن
-
ایمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَیمن] [قدیمی] 'a(e)yman ۱. [مقابلِ ایسر] راست؛ طرف راست؛ سمت دست راست؛۲. (صفت) مبارک؛ میمون.۳. (صفت) نیکبخت.
-
ایمن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: آمِن] 'imen ۱. در امان؛ بیخوف؛ آسودهخاطر: ◻︎ مشو ایمن که تنگدل گردی / چون ز دستت دلی به تنگ آید (سعدی: ۱۲۳).۲. [قدیمی] امین؛ مورد اعتماد.
-
ایمن
فرهنگ فارسی معین
(اَ مَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) جانب راست . 2 - (ص .) میمون ، خجسته .