کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خرابی
/xarābi/
معنی
۱. ویرانی.
۲. تباهی؛ فساد.
۳. بینظمی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. نابسامانی، تباهی، تخریب، ویرانی ≠ آبادی
۲. اضمحلال، انهدام، هدم ≠ آباد
۳. فساد ≠ صلاح
۴. عیب، نقص ≠ حسن، کمال
۵. بیخودی، ، سیاهمستی، مستی ≠ هشیاری
۶. بیخودی، سیاهمستی ≠ هشیاری
۷. زیان، ضرر، آسیب ≠ سود
۸. رسوایی، بدنامی
۹. ضعف
برابر فارسی
ویران
دیکشنری
breakdown, demolition, destruction, devastation, dilapidation, malfunction, rack, ruin, ruination, upset, wreck
-
جستوجوی دقیق
-
خرابی
واژگان مترادف و متضاد
۱. نابسامانی، تباهی، تخریب، ویرانی ≠ آبادی ۲. اضمحلال، انهدام، هدم ≠ آباد ۳. فساد ≠ صلاح ۴. عیب، نقص ≠ حسن، کمال ۵. بیخودی، ، سیاهمستی، مستی ≠ هشیاری ۶. بیخودی، سیاهمستی ≠ هشیاری ۷. زیان، ضرر، آسیب ≠ سود ۸. رسوایی، بدنامی ۹. ضعف
-
خرابی
فرهنگ واژههای سره
ویران
-
خرابی
لغتنامه دهخدا
خرابی . [ خ َ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن صرح بغدادی معروف به خرابی ، از روات است . او از محمدبن اسحاق مسیبی و غیره حدیث دارد و ابوبکربن مجاهد و ابوالحسین بن منادی از او روایت دارند. (از معجم البلدان ).
-
خرابی
لغتنامه دهخدا
خرابی . [خ َ ] (حامص ) ویرانی . (از ناظم الاطباء) : سه پایه بر فلک زد زین خرابی گذشت از پایه ٔ خاکی و آبی . نظامی .به ز خرابی چو دگرکوی نیست جز بخرابی شدنم روی نیست . نظامی .خرابی و بدنامی آید ز جوربزرگان رسند این سخن را بغور. سعدی .چون نکردی خرابی آ...
-
خرابی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] xarābi ۱. ویرانی.۲. تباهی؛ فساد.۳. بینظمی.
-
خرابی
دیکشنری فارسی به عربی
انحطاط , تهديم , حطام , خراب , دمار , فشل , نعمة من الله
-
واژههای مشابه
-
کله خرابی
لغتنامه دهخدا
کله خرابی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ خ َ ] (حامص مرکب ) در تداول عامه ، تهی مغزی . بیخردی . (فرهنگ فارسی معین ). ورجوع به کله خراب شود. || عصبانیت . تند مزاجی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله خراب شود.
-
corruption
خرابی 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] عملی که کارکرد یک سامانه را با خرابکاری در عملیات یا دادههای آن بهگونهای نامطلوب تغییر میدهد
-
failure 1
خرابی 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] از دست رفتن قابلیت سامانه یا دستگاه برای انجام کار مورد نظر
-
fail-safe 1
خرابیایمن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، حملونقل ریلی، حملونقل هوایی] ویژگی سامانهای که در صورت خرابی خطری برای افراد یا خللی در سامانههای دیگر ایجاد نشود و آسیب به حداقل برسد
-
fail-active
خرابیتاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، حملونقل ریلی، حملونقل هوایی] ویژگی سامانهای که در صورت بروز خرابی، بدون هشداردهی، همچنان به کار خود ادامه میدهد
-
rail failure, rail defect
خرابی ریل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] وضعیتی در ریل که ممکن است باعث شکستگی یا ایجاد حفره در ریل شود و استفاده از ریل را غیرممکن سازد
-
contagious failure
خرابی سرایتگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوعی خرابی که احتمال سرایت آن به دستگاه مجاور وجود دارد
-
transverse defect
خرابی عرضی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] هر عیبی که در عرض ریل ایجاد شود، مانند ترک عرضی و شکستهای جزئی