کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرابات خانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرابات خانه
لغتنامه دهخدا
خرابات خانه . [ خ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خرابات . بوزخانه . می خانه . مأخور: خرابات خانه . (زمخشری ).
-
واژههای مشابه
-
کهن خرابات
لغتنامه دهخدا
کهن خرابات . [ ک ُ هََ / هَُ خ َ ] (اِ مرکب ) خرابات قدیمی . (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از دنیای فانی . (برهان ) (آنندراج ). دنیا. (ناظم الاطباء).
-
پیر خرابات
لغتنامه دهخدا
پیر خرابات . [ رِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) پیرمردی که در میکده ها شراب میفروشد. || مرشد و راهنمای تصوف و معرفت . در اصطلاح متصوفه عبارت از مرشد کامل و مکمل است که مریدی را بترک رسوم و عادات میدارد و براه فقر و فنا می سپارد. و نیز سالک و عاشق لاا...
-
خرابات مغان
لغتنامه دهخدا
خرابات مغان . [ خ َ ت ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خراباتی که از آن مغان است . خرابات متعلق به مغان . کنایه از میخانه ٔ کافر و مجوس است : در خرابات مغان نور خدا می بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم .حافظ.
-
خرابات پرور
لغتنامه دهخدا
خرابات پرور. [ خ َ پ َرْوَ ] (ن مف مرکب ) آنکه پروده ٔ خرابات است ، کنایه از آدم وارد به امور. (یادداشت بخط مؤلف ) : من سالخورده پیر خرابات پرورم .حافظ.
-
خرابات نشین
لغتنامه دهخدا
خرابات نشین . [ خ َ ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه مقیم خرابات است . آنکه در خرابات است . خراباتی . کنایتی است بنزد صوفیان مر اهل خانقاه را : با خرابات نشینان ز کرامات ملاف هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد. حافظ.یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست و آنچه در م...
-
خانقاه و خرابات
فرهنگ گنجواژه
محل دراویش و عرفا.
-
مسجد و خرابات
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
جستوجو در متن
-
خانه
لغتنامه دهخدا
خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنون همانم و خانه همان و شهر همان مرا نگویی کز چه شده ست شادی سوگ . رودکی .سبک پیرزن سوی خانه...
-
بابل خانه
لغتنامه دهخدا
بابل خانه . [ ب ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) لولی خانه و خرابات .(آنندراج ). فاحشه خانه و جنده خانه . (ناظم الاطباء).
-
ماخور
لغتنامه دهخدا
ماخور. (اِ) خرابات را گویند که شراب خانه و بوزه خانه و قمارخانه باشد. (برهان ) (آنندراج ). میخانه . میکده . خرابات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : علم داری مرو به عادت و رسم کعبه با تست بگذر از ماخور.امیر حسینی سادات (یادداشت ایضاً).
-
شیره کش خانه
لغتنامه دهخدا
شیره کش خانه . [ رَ / رِ ک َ / ک ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شیره خانه . شیرک خانه . محلی که در آنجا شیره ٔ تریاک کشند. پاچراغ (در تداول مردم خراسان ). (یادداشت مؤلف ). خرابات . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
بیت اللطف
لغتنامه دهخدا
بیت اللطف . [ ب َ تُل ْ ل ُ ] (ع اِ مرکب ) کنایه از لولی خانه . (غیاث ) (آنندراج ). فاحشه خانه . (یادداشتهای قزوینی ج 4 ص 72). خرابات . خرابات خانه . (زمخشری ).زغا و قحبه خانه . دلال خانه . جای زنان بد : آنانکه زن خویش نمایند مبدل جمعند به بیت اللطف ...