کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدیعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خدیعت
/xadi'at/
معنی
خدعه؛ مکر؛ حیله؛ فریب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حیله، خدعه، دستان، فریب، کید، مکر، نیرنگ
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خدیعت
واژگان مترادف و متضاد
حیله، خدعه، دستان، فریب، کید، مکر، نیرنگ
-
خدیعت
فرهنگ فارسی معین
(خَ عَ) [ ع . خدیعة ] (اِ.) فریب ، دستان ، افسون . ج . خدایع .
-
خدیعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خدیعَة، جمع: خَدائِع] [قدیمی] xadi'at خدعه؛ مکر؛ حیله؛ فریب.
-
واژههای همآوا
-
خدیعة
لغتنامه دهخدا
خدیعة. [ خ َ ع َ ] (ع اِمص ) مکر. فریب . (از منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ). فریفتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی )(تاج المصادر بیهقی ) (دهار). خَتَل . دستان . (یادداشت به خط مؤلف ). تُنبُل . فریب . لوس . ناک : بعد از آنک حیلتها و خدیعتها کرد کی شرح آن ...
-
جستوجو در متن
-
دلس
لغتنامه دهخدا
دلس . [ دَ ] (ع اِ) خدیعت . ما لی فیه ولس لا دلس ؛ مرا در آن نه خیانت و نه خدیعت است . (از اقرب الموارد). دَلَس . رجوع به دلس شود.
-
مکر
واژگان مترادف و متضاد
۱. تزویر، تغابن، چاره، حقه، حیله، فسوس، محال، خدعه، خدیعت، دستان، دغا، شید، غدر، فریب، رنگ، زرق، ناموس، فسون، کید، نارو، نیرنگ ۲. فریفتن، خدعه کردن
-
غدارنهاد
لغتنامه دهخدا
غدارنهاد. [ غ َدْ دا ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) کسی که بیوفائی و حیله گری در نهاد وی باشد : تا خبر متواتر شد و خدیعت و مکر آن کافر غدارنهاد ظاهر گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی ص 25) .
-
سریرت
لغتنامه دهخدا
سریرت . [ س َ رَ ] (ع اِ) راز و آنچه نهان کرده شود ودر مجاز به معنی خصلت و طبیعت . (غیاث اللغات ). سریرة : سلطان بر سریرت و غور مکر و خدیعت او وقوف یافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). خلوص اعتقاد او در موالات دوست و نصوح سریت و سریرت او در مطاوعت حضرت عرض...
-
خدع
لغتنامه دهخدا
خدع . [ خ َ دِ] (ع ص ) چپ دهنده ٔ در کار. (از ناظم الاطباء). مراوغ . (از اقرب الموارد) حیله گر. حیوانی که از راه دور میشود مر خدیعت و مکر را.- ضب ّ خدع ؛ سوسمار چپ دهنده ٔ در کار. (از منتهی الارب ).
-
مخائل
لغتنامه دهخدا
مخائل . [ م َ ءِ ] (ع اِ) مخایل . ابرها که بارنده نپندارند. رجوع به مخایل و مخیله شود. || نشانه ها. علامتها. (ناظم الاطباء) : مخائل سروری به کودکی زو بتافت چو بر چمن شد دو برگ بوی دهد ضیمران . مسعودسعد (دیوان ص 413).دلالت عذر و مخائل خدیعت و مکر او ظ...
-
مصدوقه
لغتنامه دهخدا
مصدوقه .[ م َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِمص ) مصدوقة. صدق . راستی و درستی . (یادداشت مؤلف ) : نزدیک سلطان رسیدو از مصدوقه ٔ حال و خدیعت فرقه ٔ ضلال بیاگاهانید. (جهانگشای جوینی ). || (اِ) مصداق . آنچه منطبق بر امری گردد. موجودی خارجی که مفهوم بر آن صدق کن...
-
حریت
لغتنامه دهخدا
حریت . [ ح ُرْ ری ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) آزادی . (دهار). آزادمردی . حَرار. حُرّی . آزاد شدن . آزادمرد شدن . (دهار). آزادگی : می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و افعال ستوده و اقوال پسندیده مدروس گشته ... و مکر و خدیعت بیدار و وفا و حریت...
-
عندأوة
لغتنامه دهخدا
عندأوة. [ ع ِ دَءْ وَ ] (ع اِمص ) دشواری و پیچیدگی .(منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). دشواری و سختی و پیچیدگی . (ناظم الاطباء). || فریب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خدیعت . (اقرب الموارد). || ستم . (منتهی الارب ) (آنندرا...