کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خدنگ
/xadang/
معنی
۱. (زیستشناسی) درختی با چوب سخت و محکم که از آن نیزه، تیر، زین اسب، و مانند آن میساختند: ◻︎ پیشگاهی فراخ و اوجی تنگ / از بسی شاخ سرو و بید و خدنگ (نظامی۴: ۶۷۹).
۲. تیر راست و بلندی که از چوب این درخت میساختند: ◻︎ مگر دشمن است اینکه آمد به جنگ / ز دورش بدوزم به تیر خدنگ (سعدی۱: ۵۳).
۳. (صفت) [مجاز] راست و بلند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پیکان، تیر، سهم، ناوک
۲. راست، مستقیم، صاف
۳. محکم، سفت
دیکشنری
arrow, rigid, shaft
-
جستوجوی دقیق
-
خدنگ
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیکان، تیر، سهم، ناوک ۲. راست، مستقیم، صاف ۳. محکم، سفت
-
خدنگ
فرهنگ فارسی معین
(خَ دَ) (اِ.) درختی است با چوبی بسیار سخت و محکم که از آن نیزه و تیر و زین اسب درست کنند.
-
خدنگ
لغتنامه دهخدا
خدنگ . [ خ َ دَ ] (اِ) درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیر و زین اسب سازند و تیر خدنگ و زین خدنگ به این اعتبار گویند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). درختی است که چوب آن نهایت محکم و صاف و راست باشد چون اکثر از چوب آن تیر می سازند. لهذا مج...
-
خدنگ
لغتنامه دهخدا
خدنگ .[ خ َ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . واقع در سیزده هزارگزی جنوب خاوری بنجار و هفت هزارگزی راه مالرو ده دوست محمد به زابل . این ناحیه در جلگه واقع و آب و هوایش گرم و معتدل و دارای 370 تن سکنه می باشد. زبان اهالی فارسی و بلوچی ا...
-
خدنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xadang ۱. (زیستشناسی) درختی با چوب سخت و محکم که از آن نیزه، تیر، زین اسب، و مانند آن میساختند: ◻︎ پیشگاهی فراخ و اوجی تنگ / از بسی شاخ سرو و بید و خدنگ (نظامی۴: ۶۷۹).۲. تیر راست و بلندی که از چوب این درخت میساختند: ◻︎ مگر دشمن است اینکه آم...
-
خدنگ
دیکشنری فارسی به عربی
عمود
-
خدنگ
واژهنامه آزاد
خَدَنگ نام نوعی حیوان گوشت خوار گربه مانند است
-
واژههای مشابه
-
هفت خدنگ
لغتنامه دهخدا
هفت خدنگ . [ هََ خ َ دَ] (اِ مرکب ) کنایت از سبعه ٔ سیاره است : این هفت خدنگ چارمیخی وین نه سپر هزارمیخی .نظامی .
-
خدنگ افکن
لغتنامه دهخدا
خدنگ افکن . [خ َ دَ اَ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه خدنگ افکند. آنکه تیراندازد. تیرافکن . تیرانداز. خدنگ انداز : پیاده سپر در سپر آخته خدنگ افکن از پس کمین ساخته . اسدی (گرشاسب نامه ).ز شست خدنگ افکنان خاست جوش کمان گوشه ها گشت همراز گوش .اسدی (گرشاسب نامه ...
-
خدنگ انداز
لغتنامه دهخدا
خدنگ انداز. [ خ َ دَ اَ ] (اِ) آنکه خدنگ می اندازد. خدنگ افکن . تیرانداز : شهری که همچو سکندر سپهبدان داردسنان گذار و کمندافکن و خدنگ انداز.سوزنی .
-
خرِ خَدنگ
لهجه و گویش تهرانی
آدم خِنگ
-
راست و خَدَنگ
فرهنگ گنجواژه
راست.
-
جستوجو در متن
-
پیکان
واژگان مترادف و متضاد
تیر، خدنگ، سهم