کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدمتگزاران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خدمتگزاران
دیکشنری فارسی به عربی
بدلة
-
جستوجو در متن
-
خادم باشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. ترکی] xādembāši سردستۀ خادمان؛ رئیس خدمتگزاران.
-
attendants
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همراهان، خدمه، خدمتگزاران
-
خدام
واژگان مترادف و متضاد
خادمان، خدمتگزاران، خدمتکاران، خدم، خدمه ≠ اربابان، سروران
-
احشام
واژگان مترادف و متضاد
۱. رمه، گله ۲. خدام، خدمتگزاران، نوکران
-
حشم
فرهنگ فارسی معین
(حَ شَ) [ ع . ] (اِ.) خویشان و بستگان و خدمتگزاران شخص .
-
خدام
فرهنگ فارسی معین
(خُ دّ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ خادم ؛ خدمتکاران ، خدمتگزاران .
-
خدموحشم
واژگان مترادف و متضاد
۱. حواشی ۲. ملازمان ۳. اهل و اعیال، خویشان، کسان، اقوام، نزدیکان، چاکران، نوکران، خدمتگزاران
-
اندرونی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) 1 - داخلی ، درونی . 2 - (اِمر.) خانه ای که پشت خانة دیگر واقع باشد و مخصوص زن و فرزندان و خدمتگزاران است . مق بیرونی .
-
حاشیه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . حاشیة ] (اِ.) 1 - کناره ، کناره لباس ، ناحیه و غیره . 2 - شرحی که بر کنارة رساله یا کتاب نویسند. 3 - اطرافیان از اهل و عیال و خدمتگزاران . 4 - مصاحبان ، همدمان .
-
سابقه ٔ خدمت
لغتنامه دهخدا
سابقه ٔ خدمت . [ ب ِ ق َ / ق ِ ی ِ خ ِ م َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مدت خدمت گذشته ٔ خدمتگزاران و مأموران دولت : فلان ده سال سابقه ٔ خدمت دارد.
-
لژین دنر
لغتنامه دهخدا
لژین دنر. [ ل ِ ی ُ دُ ن ُ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) (نشان ...)، نشانی که در 19 مه سال 1802م . ناپلئون بناپارت برای تشویق خدمتگزاران کشوری و لشکری باب کرد وتا این عهد نیز متداول است . نوارهای آن سرخ باشد.
-
مقتوون
لغتنامه دهخدا
مقتوون . [ م َ ت َ ] (ع اِ) ج ِ مُقتَوی ّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خدمتگزاران و گویند کسانی که در مقابل غذا مردم را خدمت کنند و این کلمه اغلب بر خادمان ملوک اطلاق شود. و واحد آن مقتوی و مقتی یا مقتوین است . (از اقرب الموارد). و رجوع به دو ماده...
-
بدلة
دیکشنری عربی به فارسی
لباس , جامه , لباس محلي , درخواست , تقاضا , دادخواست , عرضحال , مرافعه , خواستگاري , يکدست لباس , پيروان , خدمتگزاران , ملتزمين , توالي , تسلسل , نوع , مناسب بودن , وفق دادن , جور کردن , خواست دادن , تعقيب کردن , خواستگاري کردن , لباس دادن به