کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدمتگزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خدمتگزار
/xedmatgozār/
معنی
۱. کسی که در اداره یا بنگاهی خدمت میکند؛ مستخدم.
۲. خدمتکننده؛ خادم: دولت خدمتگزار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
server, servitor, worker
-
جستوجوی دقیق
-
خدمتگزار
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ) [ ع - فا. ] (ص فا.) نوکر، مستخدم .
-
خدمتگزار
لغتنامه دهخدا
خدمتگزار. [ خ ِ م َ گ ُ ] (نف مرکب ) نوکر. چاکر. (ازناظم الاطباء). خادِم . پرستار. پرستنده : اینم قبول بس که بمیرم بر آستان تا نسبتم کنند که خدمتگزار اوست . سعدی (بدایع).چو خدمت گزاریت گردد کهن حق سالیانش فرامش مکن . سعدی (بوستان ).بشستند خدمتگزاران ...
-
خدمتگزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] xedmatgozār ۱. کسی که در اداره یا بنگاهی خدمت میکند؛ مستخدم.۲. خدمتکننده؛ خادم: دولت خدمتگزار.
-
خدمتگزار
دیکشنری فارسی به عربی
خادمة
-
واژههای مشابه
-
خدمتگزار، خدمتگزار
واژگان مترادف و متضاد
۱. بنده، پیشکار، خادم، خدمتکار، نوکر ≠ ارباب، مخدوم ۲. کارمند، مستخدم دولت ۳. چاکر ۴. پرستار، تیمارگر ۵. کسی که خدمت میکند
-
جستوجو در متن
-
servantship
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خدمتگزار
-
پرستک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: parastāk] [قدیمی] parastak خدمتگزار.
-
patronship
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خدمتگزار
-
servitorial
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خدمتگزار
-
خادمة
دیکشنری عربی به فارسی
کلفت , خدمتگزار
-
فرمونبر
لهجه و گویش بختیاری
fermunbar فرمانبر، خدمتگزار.
-
خدوم
واژگان مترادف و متضاد
خدمتگزار، خدمتکننده (صادق)
-
زودخیز
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) کنایه از: خدمتگزار.