کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدمتگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خدمتگار
لغتنامه دهخدا
خدمتگار. [ خ ِ م َ ] (اِ مرکب ) رجوع به خدمتکار شود.
-
جستوجو در متن
-
میلاو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) شاگرد، خدمتگار.
-
پیشگر
لغتنامه دهخدا
پیشگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) خادم و خدمتگار و مددگار. (آنندراج ) (برهان ).
-
مقتتی
لغتنامه دهخدا
مقتتی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نوکرگیرنده و کرایه دار نوکر و خدمتگار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
ماهن
لغتنامه دهخدا
ماهن . [ هَِ ] (ع ص ) خدمتگار و خادم . ج ، مُهّان . (ناظم الاطباء). خدمتگار. (از اقرب الموارد). || بنده ٔ خادم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عبدو بنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، مُهّان ، مُهَنَه و مؤنث آن ، ماهنة. (از اقرب الموارد).
-
وصفاء
لغتنامه دهخدا
وصفاء. [ وُ ص َ ] (ع اِ) ج ِوصیف ، به معنی خدمتگار، غلام باشد یا کنیزک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به وصیف شود.
-
پیرغلام
لغتنامه دهخدا
پیرغلام . [ غ ُ ] (اِ مرکب ) غلام پیر. خدمتگار سالخورده . || خطابی تواضعآمیز که کهتران سالخورده برابر پادشاهان خود راکنند. عنوانی که پیران برابر پادشاه خود را دهند.
-
قیماز
لغتنامه دهخدا
قیماز. [ ق َ ] (ترکی ، اِ) کنیز و خدمتگار. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : پس در خانه بگو قیماز راتا بیارد آن رقاق و قاز را.مولوی (از فرهنگ فارسی معین ).
-
کاراوژول
لغتنامه دهخدا
کاراوژول . [ اَ ] (نف مرکب ) کارافژول . کارفرما و مزدور و خدمتگار. (آنندراج ). پیشکار و گماشته و کارگزار و مباشر و اجیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به کارافژول شود.
-
قاطرچی
لغتنامه دهخدا
قاطرچی . [ طِ ] (ص مرکب ) آنکه قاطرها را نگهداری و راهنمائی کند. قاطربان . استروان . استربان . بغال . چاروادار.چارپادار. پاسبان و خدمتگار استر. (ناظم الاطباء).
-
منصف
لغتنامه دهخدا
منصف . [ م ِ / م َ ص َ ] (ع ص ، اِ) چاکر. ج ، مناصف . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). خدمتگار. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
وصیفة
لغتنامه دهخدا
وصیفة. [ وَ ف َ ] (ع ص ، اِ) کنیزک خرد. (مهذب الاسماء). مؤنث وصیف ، به معنی خدمتگار. خدمتگاری که دختر یا کنیز بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، وصائف . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء).
-
ترانه سرای
لغتنامه دهخدا
ترانه سرای . [ ت َ ن َ / ن ِ س َ ] (نف مرکب ) ترانه ساز (از ناظم الاطباء) : شراب خوار و ترانه سرای و نادره گوی شگرف و چابک و خرم خرام خدمتگار.مختاری غزنوی (از ارمغان آصفی ).
-
حفید
لغتنامه دهخدا
حفید.[ ح َ ] (ع اِ) فرزند فرزند. (اقرب الموارد). اولاد مرد و اولاد اولاد وی . دختران مرد. نبیره . || خدمتگار. خادم . || یاری گر. ناصر. حافد.