کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خدب
لغتنامه دهخدا
خدب . [ خ َ ] (ع مص ) شمشیر زدن و شکافتن پوست و گوشت را نه استخوان . (از منتهی الارب ). خدبه ؛ شق جلده و لحمه . (معجم الوسیط). شکافتن پوست با گوشت . (تاج المصادر بیهقی ). || با دندان بریدن . گوشت و پوست را با دندان از هم باز کردن . || گوشتی را قطعه ق...
-
خدب
لغتنامه دهخدا
خدب . [ خ َ دَ ] (ع مص ) دراز شدن و وسیع شدن . یقال : خدبت الضربة و الطعنة؛ وسیع شد جای ضربة و طعنه . || وسیع شدن و گشادن خفتان . (از معجم الوسیط). || دراز شدن زمین . || دراز گردیدن . (از معجم الوسیط) (از ناظم الاطباء). || خودسر گردیدن . (از ناظم الا...
-
خدب
لغتنامه دهخدا
خدب . [ خ َ دِ ] (ع ص ) احمق . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || شتابکار. (از منتهی الارب ). || دراز. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || برنده . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). منه : سیف خدب ؛ ای سیف قاطع.
-
خدب
لغتنامه دهخدا
خدب . [ خ ِ دَ ب ب ] (ع ص ) مرد پیر و بزرگ . (از ناظم الاطباء) (از معجم الوسیط) (از متن اللغة). || ستبر از شترمرغ و غیر آن . (منتهی الارب ) (ازمتن اللغة). شتر قوی و سخت . (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
-
خدب
لغتنامه دهخدا
خدب . [خ َ دَ ] (ع اِمص ) درازی . (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء). یقال : فی لسانه خدب . || گولی . (ناظم الاطباء). || (اِ) هودج . (متن اللغة).
-
جستوجو در متن
-
خدبة
لغتنامه دهخدا
خدبة. [ خ ِ دَب ْ ب َ ] (ع اِ) مؤنث خِدَب ّ است . (از منتهی الارب ). رجوع به خدب شود.
-
خداب
لغتنامه دهخدا
خداب . [ خ َدْ دا ] (ع ص ) کذاب . دروغگو. غدار. (از ناظم الاطباء). رجوع به کلمه ٔ خدب در این لغت نامه شود.
-
شتابکار
لغتنامه دهخدا
شتابکار.[ ش ِ ] (ص مرکب ) عجول . کرمند. عاجل . کسی که از روی عجله کاری کند. خَدِب . (منتهی الارب ). قُلقُل . (منتهی الارب ). شتابنده و ساعی . (ناظم الاطباء) : شتابکارتر از باد وقت پاداشن درنگ پیشه تر از کوه وقت بادافراه . فرخی .مبارزانی همدست و لشکری...
-
شتابزدگی
لغتنامه دهخدا
شتابزدگی . [ ش ِ زَ دَ /دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی شتاب زده . دست پاچگی .استعجال . مقابل آهستگی و نرمی . مقابل تأنی . تعجیل و عجله . چالاکی . عجله ٔ بسیار. (ناظم الاطباء). تَعَجرُف . خَدَب . رَهَق . عَجرَفَة. قاهِرَة. قَهیرَة. قَهمَزا. نَمَل . ...
-
برنده
لغتنامه دهخدا
برنده . [ ب ُ رَ / ب ُرْرَ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از بریدن . قطعکننده . (آنندراج ). آنکه چیزی را قطع کند. کسی که چیزی را ببرد. (فرهنگ فارسی معین ). جازح . حاذم . خَدِب . صارم . عَضب . فاصل . قاضب . قاطع. قُرصوف . قَصّال . قطّاع . هَذّ.هَذاهِذ. هَذ...
-
دروغ گفتن
لغتنامه دهخدا
دروغ گفتن . [ دُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تکلم به دروغ . سخن گفتن به دروغ . سخن ناراست گفتن . کذب گفتن . ابتشاک . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ابطال . اختراص . اختراق . ازدهاف . ازهاف . افتراء. (منتهی الارب ). افک . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی...
-
درازی
لغتنامه دهخدا
درازی . [ دِ ] (حامص ، اِ) دراز بودن . درازا. طول . امتداد. خلاف پهنا. خلاف عرض . اِنسبات . خَدَب . سَمحَجَة. سَنطَلَة. سَیفة. (منتهی الارب ) : زانگونه که از جوشن خرپشته خدنگش بیرون نشود سوزن درزی ز درازی . فرخی . || به مجاز، طول و تفصیل دادن : آنچه...
-
گزیدن
لغتنامه دهخدا
گزیدن . [ گ َ دَ ] (مص ) (از: گز + یدن ، پسوند مصدری ) پهلوی گزیتن ، کردی گزاندن و گَزتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نیش زدن است خواه با آلت باشد خواه به زبان . (برهان ). نیش زدن . (غیاث ) (آنندراج ) : کربش ، هر که رابگزد دندان در زخمگاه بگذارد. ...
-
پیر
لغتنامه دهخدا
پیر. (ص ،اِ) شیخ . شیخه . سالخورده . کلان سال . مسن . معمر. زرّ. مشیخه . (دهار). مقابل جوان . بزادبرآمده . دردبیس . فارض . اشیب . (منتهی الارب ). کهام . ج ، پیران : پیر فرتوت گشته بودم سخت دولت تو [ او ] مرا بکرد جوان . رودکی .شدم پیر بدینسان و تو هم...