کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدای رایانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خانه خدای
لغتنامه دهخدا
خانه خدای . [ ن َ / ن ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) خانه خدا : یکی از لوازم صحبت آن است که یا خانه بپردازی یا با خانه خدای درسازی . (گلستان سعدی ).خانه خدای گو در برج کبوتران .سعدی (هزلیات ).
-
خدای پرستیدن
لغتنامه دهخدا
خدای پرستیدن . [ خ ُ پ َ رَ دَ ] (مص مرکب ) عبادت خدای کردن . پرستش خدای کردن .
-
خدای عرش
لغتنامه دهخدا
خدای عرش . [ خ ُ ی ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) ملک العرش . خداوند تبارک و تعالی : خدای عرش جهان را چنین نهاد نهادکه گاه مردم از او شاد و گه بود ناشاد.رودکی .
-
خدای بردی
لغتنامه دهخدا
خدای بردی . [ خ ُ ] (اِخ ) توقچی مغول . وی یکی از سرداران ظهیرالدین محمد بابر پادشاه گورکانی است . چون وضع بابر بخطر افتاد، وی امیر قاسم قوچین را بتاشکند روانه کرد تا سلطان محمودخان را آماده به همدستی و کمک محمد بابر کند. سلطان محمودخان موافقت کرد و ...
-
خدای بین
لغتنامه دهخدا
خدای بین . [ خ ُ ] (نف مرکب ) خدابین . آنکه خدای بین است . آنکه در امور توجه بخدای دارد. دیندار. آنکه بیک چشم زدن غافل از خدای نباشد. مقابل خودبین : وآن کس کو نیست خویشتن بین معصوم خدای بین شمارش . خاقانی .نظر خدای بینان ز سر هوا نباشدسفر نیازمندان ز...
-
خدای بینی
لغتنامه دهخدا
خدای بینی . [ خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل خدابین . توجه بخدای . دینداری . تقوی ̍. پرهیزگاری . مقابل خودبینی .
-
خدای پرست
لغتنامه دهخدا
خدای پرست . [ خ ُپ َ رَ ] (نف مرکب ) خداپرست . پرستنده ٔ خدای . دیندار.مؤمن . مقابل خلق پرست . مقابل هوای پرست : خرد ز بهر چه دادندمان که ما بخردگهی خدای پرست و گهی گنهکاریم . ناصرخسرو.اگر خدای پرستی تو خلق را مپرست خدای دانی خلق خدای را مآزار. ناصر...
-
خدای پرستی
لغتنامه دهخدا
خدای پرستی . [ خ ُ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) خداپرستی . عمل خدای پرست . پرستش اله . پرستش خدای : دینداری و عبادتگاه ساخت (هوشنگ ) و مردم را خدای پرستی آموخت . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ).
-
خدای پسند
لغتنامه دهخدا
خدای پسند. [ خ ُ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) خداپسند. مورد پسند خدا. مقبول خدای . آنچه را که خدای بپسندد : چون رسیدم بتخت و تاج بلندکارهایی کنم خدای پسند.نظامی .
-
خدای ترس
لغتنامه دهخدا
خدای ترس . [ خ ُ ت َ ] (نف مرکب ) خداترس . آنکه از خدای ترسد. آنکه از خدا بیم دارد. کنایه از متقی و پرهیزگار : جمشید در اول پادشاهی سخت عادل و خدای ترس بود. (نوروزنامه ٔ خیام ).- خدای ناترس ؛ آنکه از خدای نترسد. بی ایمان . بی دین . ناپرهیزگار.- ناخد...
-
خدای تعالی
لغتنامه دهخدا
خدای تعالی . [ خ ُ ت َ لا ](اِخ ) خدای بزرگ . خدای برتر. کنایه از علام الغیوب . عالم الغیب . عالم الغیب والشهاده . ستارالعیوب . نهان دان . (یادداشت بخط مؤلف )، ایزد متعال : ابوجعفرامام قائم به امرﷲ امیرالمؤمنین دراز گرداند خدای تعالی زندگی او را. (...
-
خدای خوان
لغتنامه دهخدا
خدای خوان . [ خ ُ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه خدای را طلبد. آنکه خدای تعالی را خواند : دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوشخوتا دامنت نگیرد دست خدای خوانان . سعدی (طیبات ). || (اِ مرکب ) کنایه از انگشت شهادت . انگشت سبابه : از ناله ٔ من رقیب در گوش انگشت خد...
-
خدای خوانی
لغتنامه دهخدا
خدای خوانی . [ خ ُ خوا / خا ] (حامص مرکب ) دعا. (یادداشت بخط مؤلف ). عمل خدای خوان . استغاثه : کف نیاز به درگاه بی نیاز برآرکه کار مرد خدا جز خدای خوانی نیست .سعدی .
-
خدای داد
لغتنامه دهخدا
خدای داد. [ خ ُ ] (اِخ ) ابن ملوخان . وی یکی از دو پسر ملوخان ؛ از رؤسای هند است که در معیت محمودخان با امیر تیمور گورکان جنگید و از امیر تیمور شکست خورد که سرانجام این شکست سقوط دهلی و فرار سلطان محمودخان بود. بر اثر فرار آنها، هر دو پسر ملوخان بدس...
-
خدای داد
لغتنامه دهخدا
خدای داد. [ خ ُ ] (اِخ ) نام یکی از بزرگان دربار بابر است . توضیح آنکه بابر در 25 شعبان سال 860 هَ .ق . بقصد طواف مرقد امام رضا (ع ) مدتی در باغ سفید بمشهد منزل گزید و بعد بباغ مختار رفت و ماه صیام را در آنجا گذراند و عید صیام را نیز در مشهد گرفت و ب...