کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خدایی
معنی
(خُ) (حامص .) الوهیت ، خداوندی .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. الوهیت، ربانیت
۲. الوهی، الهی، ایزدی، ربانی، یزدانی ≠ بندگی
دیکشنری
divine, divinity, godhead, godhood, heavenly, holy, providential
-
جستوجوی دقیق
-
خدایی
واژگان مترادف و متضاد
۱. الوهیت، ربانیت ۲. الوهی، الهی، ایزدی، ربانی، یزدانی ≠ بندگی
-
خدایی
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (حامص .) الوهیت ، خداوندی .
-
خدایی
لغتنامه دهخدا
خدایی . [ خ ُ ] (اِخ ) از شعرای قرن دهم هجری عثمانی است که در اسلامبول زاده شد و از منشیان ینگچری بود. «در تحفه ٔ شاهدی » و «گلشن توحید» آمده که وی پدر مغله لی شاهدی بوده است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
خدایی
لغتنامه دهخدا
خدایی . [ خ ُ ] (اِخ ) مصطفی اوقجی زاده متوفی بسال 987 هَ . ق . در مکه . از شاعران زمان و صاحب دیوانی بوده است . همدانی در تاریخ خودآورده : مکه را دید خدایی جان داد. در زبده ، بیست وچهار بیت از او آمده است . (از کشف الظنون ج 1 ص 787).
-
خدایی
لغتنامه دهخدا
خدایی . [ خ ُ ] (ص نسبی ) رجوع به خدائی شود : ایزد همه آفاق بدو داد و بحق دادناحق نبود آنچه بود کار خدایی . منوچهری .- خدایی فروشان ؛ ریاکاران . (از ناظم الاطباء).
-
خدایی
دیکشنری فارسی به عربی
تقي , رجل الدين , سماوي
-
واژههای مشابه
-
نیک خدایی
لغتنامه دهخدا
نیک خدایی .[ خ ُ ] (حامص مرکب ) بنده نوازی . به شرایط خدایی عمل کردن : پس آن نشانیهای مهربانی و نیک خدائی که از من دیدید. (کشف الاسرار از فرهنگ فارسی معین ).
-
یک خدایی
لغتنامه دهخدا
یک خدایی . [ ی َ / ی ِ خ ُ ] (حامص مرکب ) توحید. (یادداشت مؤلف ). || (در پهلوی ) استقلال . وحدت سلطنت . مقابل ملوک الطوائفی . (یادداشت مؤلف ). || (ص نسبی ) موحد. (یادداشت مؤلف ). معتقد به یک خدا. مؤمن به خدای یگانه .
-
دولت خدایی
لغتنامه دهخدا
دولت خدایی . [ دَ / دُو ل َ خ ُ ] (حامص مرکب ) کیفیت و حالت دولت خدا. دولتمندی . (ناظم الاطباء) (ازبرهان ). صاحب دولتی . (شرفنامه ٔ منیری ) : هنر هر کجا یافت قدر تمام به دولت خدایی برآورد نام . نظامی .و رجوع به دولت خدا شود.
-
دش خدایی
لغتنامه دهخدا
دش خدایی . [ دُ خ ُ ] (حامص مرکب ) دش خدا بودن . حکومت جور. سلطنت استبدادی . (یادداشت مؤلف ) : اندر دش خدائی الکساندر... (کارنامه ٔ اردشیر ترجمه ٔ صادق هدایت ص 7). و رجوع به دش خدا شود.
-
خانه خدایی
لغتنامه دهخدا
خانه خدایی . [ ن َ/ ن ِ خ ُ ] (حامص مرکب ) صاحبخانگی . حالت صاحبخانه .
-
بی خدایی
واژهنامه آزاد
نادانی و بدخواهی غیر شرعی
-
خدایی که دارای قوه خارق العاده بوده
دیکشنری فارسی به عربی
شيطان