کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خداه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خداه
لغتنامه دهخدا
خداه . [ خ ُ ] (اِ) در تداول مردم گیلان ، خدا. || شاه . (یادداشت بخط مؤلف ) : اولاد ماهویه مروزی [ = ماهوی سوری ] قاتل یزدجرد سوم را الی یومنا هذا خداه کشان می نامند. (تاریخ حمزه ٔ اصفهانی ).
-
واژههای مشابه
-
کوزکان خداه
لغتنامه دهخدا
کوزکان خداه . [ ک َ خ ُ ] (اِخ ) پادشاهان کوزکانان یا جوزجانان بدین نام موسوم بودند. (از احوال و اشعار رودکی ص 176، از آثار الباقیه ). و رجوع به کوزکانان و گوزگانان شود.
-
چغان خداة
لغتنامه دهخدا
چغان خداة. [ چ َ خ ُ ] (اِخ ) نام یکی از امرای قدیم چغانیان که «محتاج » نیای خاندان چغانیان نواده ٔ او بوده است . (از کتاب احوال رودکی ج 3 ص 1263). و رجوع به چغان خذاة و چغانیان شود.
-
خداه کش
لغتنامه دهخدا
خداه کش . [ خ ُ ک ُ ] (اِخ ) لقبی است ماهوی سوری کشنده ٔ یزدگرد سوم پادشاه ساسانی را.
-
خداه کشان
لغتنامه دهخدا
خداه کشان . [ خ ُ ک ُ ] (اِخ ) خداکشان . کشندگان شاه : اولاد ماهویه ٔ مروزی قاتل یزدجرد سوم را الی یومنا هذا خداه کشان می نامند. (تاریخ حمزه ٔ اصفهانی ).
-
واژههای همآوا
-
خدعه
واژگان مترادف و متضاد
تزویر، تعابن، حقه، حیله، خدعت، دستان، دوال، ریو، سوسه، شایبه، غش، فریب، فسون، گول، مکر، نیرنگ، کید
-
خدعه
فرهنگ فارسی معین
(خُ عِ) [ ع . حدعة ] (اِ.) مکر، حیله و فریب .
-
خدعه
لغتنامه دهخدا
خدعه . [ خ َ / خ ُ / خ ِ ع َ ](ع اِ) فریب . منه : الحرب خدعه ؛ جنگ انصرام می یابد بفریب . (از منتهی الارب ). || این کلمه واحد خدع است و طریق خدع به راههایی اطلاق میشود که گاه نمایان و گاه مخفی است . (از یاقوت در معجم البلدان ).
-
خدعه
لغتنامه دهخدا
خدعه . [ خ َ دَ ع َ ] (اِخ ) نام ناقه ای است . (از منتهی الارب ).
-
خدعه
لغتنامه دهخدا
خدعه . [ خ َ دَ ع َ ] (ع اِ) ج ِ خادِع . (از منتهی الارب ).
-
خدعه
لغتنامه دهخدا
خدعه . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) نام آبی است مرغنی را که سپس به بنی عتریف بن سعدبن جلال بن غنم بن غنی تعلق گرفت . (از یاقوت در معجم البلدان ).
-
خدعه
لغتنامه دهخدا
خدعه . [ خ ُ دَ ع َ ] (اِخ ) قبیله ای است ازتمیم و آنها از ربیعةبن کعب اند. (از منتهی الارب ).
-
خدعه
لغتنامه دهخدا
خدعه . [ خ ُ دَ ع َ ] (ع اِ) فریب . (از منتهی الارب ). منه : الحرب خدعه ؛ جنگ انصرام می یابد بفریب . || (ص ) مرد بسیار فریبنده . || وقت . زمان . موسم . || بخت . طالع. نصیب . (از منتهی الارب ).