کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خداش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ربیعةبن خداش
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن خداش . [ رَ ع َ ت ِ ن ِ خ َ ] (اِخ ) صباحی ... رشاطی بنقل ازابوالحسن مداینی او را در شمار کسانی آورده که با اشج برسولی پیش حضرت رسول آمده بودند، ولی ابوعمر و ابن فتحون آنرا ذکر نکرده اند. (از الاصابة ج 1 قسم 1).
-
ام خداش
لغتنامه دهخدا
ام خداش . [ اُم ْ م ِ خ ِ ] (ع اِ مرکب ) گربه . (المرصع).
-
خداش دارمی
لغتنامه دهخدا
خداش دارمی . [ خ ِ ] (اِخ ) ذهبی در میزان الاعتدال او را به این نام آورده . ولی عسقلانی در لسان المیزان می گوید: او غیر منسوب است ، یعنی منسوب به «دارمی » نیست . ذهبی به انس گفت : مرا حدیثی گو. پس انس ، حدیثی را که ابن عساکر در سباعیات برای او از طری...
-
جستوجو در متن
-
بعیث بصری
لغتنامه دهخدا
بعیث بصری . [ ب َ ث ِ ب َ ] (اِخ ) ابویزید خداش بن بشربن خالد. رجوع به بعیث المخاشعی خداش بن بشر و ابویزید خداش شود.
-
بجبج
لغتنامه دهخدا
بجبج . [ ب ُ ب ُ ] (اِخ ) ابن خداش مغربی ، محدث بود. (یادداشت مؤلف ). نام محدثی است مغربی که پدرش خداش نام داشت . (منتهی الارب ).
-
لبید
لغتنامه دهخدا
لبید.[ ل َ ] (اِخ ) الخزرجی . رجوع به لبیدبن خدّاش شود.
-
ابوالنضر
لغتنامه دهخدا
ابوالنضر. [ اَ بُن ْ ن َ ] (اِخ ) رجوع به ابوسلامه خداش شود.
-
قشار
لغتنامه دهخدا
قشار. [ ق ُ ] (اِخ ) نام جایی است ، و در اشعار خداش از آن یاد شده است . (از منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
-
ابوسلامه
لغتنامه دهخدا
ابوسلامه . [ اَ س َ م َ ] (اِخ ) خداش . رجوع به ابوسلامه ٔ سلامی شود.
-
ابومحل
لغتنامه دهخدا
ابومحل . [ اَ ؟ ] (اِخ ) خداش بن عیاش کوفی . محدث است .
-
ابویزید
لغتنامه دهخدا
ابویزید. [ اَ بو ی َ ](اِخ ) بعیث البصری . رجوع به ابویزید خداش ... شود.
-
ابوسلامه
لغتنامه دهخدا
ابوسلامه . [ اَ س َ م َ ] (اِخ ) سلامی . نام او خداش . صحابی است و صاحب استیعاب گوید ابوسلامه ٔ حبیبی همین ابوسلامه است . و بعضی کنیت خداش را ابوالنضر گفته اند. و او را حدیثی است از رسول صلوات اﷲ علیه که مردی را درباره ٔ پدر یکبار نصیحت فرمود و در حق...
-
باب الخداش
لغتنامه دهخدا
باب الخداش . [ بُل ْ خ َدْ دا ] (اِخ ) باب خداش یا درب خداش یا درب خدیش از دروازه های شیراز بود که شیخ روزبهان بقلی در آنجا رباطی بنیان نهاد که خود به آنجا مدفون گردید. علامه قزوینی آرد: (از کتاب تحفة العرفان ورق 11، الف )معلوم میشود که نام پدر این خ...
-
دخداخ
لغتنامه دهخدا
دخداخ . [ دَ ] (اِخ ) نام برادر بشاربن برد است . (منتهی الارب ). || نام پدر خداش تلمیذ مالک است . (منتهی الارب ).