کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خجی
لغتنامه دهخدا
خجی . [ خ َ جا ] (ع اِ) ج ِ خجاة. منه : ما هو الا خجاة من الخجی ؛ نیست او مگر پلید و ناکس . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
خجی
لغتنامه دهخدا
خجی . [ خ َ جا ] (ع مص ) شرمگین گشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استحیاء. (متن اللغة) (اقرب الموارد). || خَجْی ؛ خاک برانگیختن در رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة).