کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خجل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خجل
/xe(a)jel/
معنی
شرمگین؛ شرمنده؛ شرمسار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آزرمگین، سرافکنده، سربهزیر، شرمسار، شرمگین، شرمناک، شرمنده، منفعل
۲. دماغسوخته، هچل، بور ≠ مفتخر
دیکشنری
ashamed, sorry
-
جستوجوی دقیق
-
خجل
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزرمگین، سرافکنده، سربهزیر، شرمسار، شرمگین، شرمناک، شرمنده، منفعل ۲. دماغسوخته، هچل، بور ≠ مفتخر
-
خجل
فرهنگ فارسی معین
(خَ جَ) [ ع . ] (اِمص .) شرمساری ، شرمندگی .
-
خجل
فرهنگ فارسی معین
(خَ جِ) [ ع . ] (ص .) شرمنده ، شرمسار.
-
خجل
لغتنامه دهخدا
خجل . [ خ َ ] (ع اِمص ) کسل . || تباهی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بسیار شکافتگی دامان پیراهن و زیردامان آن .
-
خجل
لغتنامه دهخدا
خجل . [ خ َ ج َ ] (ع مص ) از قیل و قال افتادن و سست شدن بواسطه ٔ حیا یا احساس ذلت و خواری . (از متن اللغة). شرمگین شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) استحیاء و شرم کردن از فعلی که شخص انجام داده است . (از متن اللغة) . استحیاء. (از معجم الوسیط)...
-
خجل
لغتنامه دهخدا
خجل . [ خ َ ج ِ ] (ع ص ) جامه ٔ کهنه و فراخ و دراز. || گیاه دراز گردیده . || جل جنبان بر اسب . (از منتهی الارب ). || وادی بسیار گیاه و پیچیده گیاه . (از منتهی الارب ). || مرد شرمگین . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شرمنده . (غیاث اللغات ) (آنند...
-
خجل
لغتنامه دهخدا
خجل .[ خ َ ج َ ] (ع اِ) شرم . استحیاء. شرمندگی . شرمساری . شرمنده شدگی . شرمسارشدگی . (یادداشت بخط مؤلف ). || فریفتگی بر توانگری . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خجل
دیکشنری عربی به فارسی
سرخ شدن , شرمنده شدن , سرخي صورت در اثر خجلت , حجب , کمرويي , ترسويي , بزدلي , جبن
-
خجل
دیکشنری عربی به فارسی
شرمنده کردن , خجالت دادن , دست پاچه نمودن
-
خجل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: خَجل] xe(a)jel شرمگین؛ شرمنده؛ شرمسار.
-
خجل
دیکشنری فارسی به عربی
خجلان
-
واژههای مشابه
-
خجل شدن
لغتنامه دهخدا
خجل شدن . [ خ َ ج ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شرمسارشدن . سرافکنده شدن . خجلت کشیدن . شرمساری بردن . آزرم کردن . شرم زده شدن : آن یهودی شد سیه روی و خجل شد پشیمان زین سبب بیمار دل .مولوی .خجل شوند کنون دختران مصر چمن که گل ز خار برآیدچو یوسف از زندان . سعد...
-
خجل کردن
لغتنامه دهخدا
خجل کردن . [ خ َ ج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شرمسار کردن . سرافکنده کردن . شرمگین کردن . شرم زده کردن . خجلت زده کردن : پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان در حق من بفساد گواهی داد گفت بصلاحش خجل کند. (گلستان سعدی ).
-
خجل گردیدن
لغتنامه دهخدا
خجل گردیدن . [ خ َ ج ِ گ َدی دَ ] (مص مرکب ) شرمسار شدن . خجل شدن . شرمگین شدن . شرم کردن . سرافکنده شدن . خجلت زده شدن : بسختی بنه ،گفتش ای خواجه ، دل کس از صبر کردن نگردد خجل . سعدی (بوستان ).مه روی بپوشاند خورشید خجل گرددگر پرتو ز وی افتد بر طارم ...