کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خثیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خثیم
لغتنامه دهخدا
خثیم . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) فرج زن که بلند و درشت باشد. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
خثیم
لغتنامه دهخدا
خثیم . [ خ ُ ث َ ] (اِخ ) از اعلام عرب است . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
خصیم
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (ص .) دشمن ، ج . خصماء.
-
خصیم
لغتنامه دهخدا
خصیم . [ خ َ ] (ع ص ) خصومت کننده . دشمن . ج ، خصماء، خصمان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ستیزه گر. پیکارکش . (یادداشت بخط مؤلف ) : خلق الانسان من نطفة فاذا هو خصیم مبین . (قرآن 4/16). او لم یر الانسان اناخلقناه من نطفة فاذا هو...
-
خصیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: خُصَماء] [قدیمی] xasim دشمن.
-
جستوجو در متن
-
خثیمی
لغتنامه دهخدا
خثیمی . [ خ ُ ث َ ] (ص نسبی ) نسبتی است به بنی خثیم . (از انساب سمانی ).
-
خثیمی
لغتنامه دهخدا
خثیمی . [ خ ُ ث َ ] (اِخ ) ابومحمد عطأبن ابی رباح القرشی مولی بن خثیم الفهری القرشی . اسم ابی رباح «اسلم » است . مولد او به «جند»یمن بود و نشأت او بمکه اتفاق افتاد. او سیاه رنگ و اعور و لنگ بود و به آخر عمر نیز کور شد. خثیمی ازبزرگان علم و فضل تابع...
-
غالب
لغتنامه دهخدا
غالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ الجهضمی در ج 3 البیان والتبیین در کتاب زهددر قسمت شرح حال کسانی که از غضب خودداری می کنند گوید: به غالب بن عبداﷲ گفته شد: ما می ترسیم از بس گریه می کنی چشمانت کور شود. جواب گفت : گریه ٔ من دلیل است بر اینکه چشمانم کور ...
-
پرداختن
لغتنامه دهخدا
پرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص ) اداء. ادا کردن . تفریغ حساب . گزاردن حقی و دینی و جز آن . توختن وامی . تأدیه . کارسازی کردن . دادن . واپس دادن : دین خود را پرداختن ؛ وام خویش ادا کردن . || تهی کردن . خالی کردن . تخلیه . مخلی کردن . تخلیه کردن . پاک کردن...