کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خثعم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جندف
لغتنامه دهخدا
جندف . [ ج َ دَ ] (اِخ ) کوهی است در یمن در دیار خثعم . (معجم البلدان ) (مراصد).
-
عن
لغتنامه دهخدا
عن . [ ع ُن ن / ع َن ن ] (اِخ )نام مردابی است در دیار خثعم . (از معجم البلدان ).
-
عریان
لغتنامه دهخدا
عریان . [ ع ُرْ] (اِخ ) النذیر العریان . مردی از خثعم معروف به دیانت . (ناظم الاطباء). مردی از خثعم که در واقعه ٔ ذی الخلصة، عوف بن عامر بر او حمله برد و دست او و همسرش راقطع کرد. (از اقرب الموارد). و رجوع به نذیر شود.
-
صار
لغتنامه دهخدا
صار. (اِخ ) غاری است از نعمان نزدیک مکة. سراقةبن خثعم کنانی گوید : تبغین الحقاب َ و بطن َ بُرم و قنعَ فی عجاجتهن صار.(معجم البلدان ).
-
شهران
لغتنامه دهخدا
شهران . [ ش َ ](اِخ ) ابن عفرس . جدی است جاهلی که فرزندان وی بطنی از خثعم از قحطان اند. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 418).
-
بیشة
لغتنامه دهخدا
بیشة. [ ش َ ] (اِخ ) از دیار بنی سلول و در آن بطنهایی از خثعم و هلال و سواءةبن عامربن صعصعة و سلول و عقیل و ضباب و قریش اند. (از معجم البلدان ).
-
عروی
لغتنامه دهخدا
عروی . [ ع َرْ وا ] (اِخ ) فلاتی است در شَمام ، و گویند آن آبی است ازآن ِ بنی ابی بکربن کلاب . و نیز آن را کوهی در دیار ربیعةبن عبداﷲبن کلاب وکوهی در دیار خثعم دانسته اند. (از معجم البلدان ).
-
قحافة
لغتنامه دهخدا
قحافة. [ ق ُ ف َ ] (اِخ ) ابن عامربن سعد از بنی شهران ابن خثعم از قحطان است . اسماء بنت عمیس صحابی از دودمان او است . (الاعلام زرکلی ج 2 ص 791).
-
فیف
لغتنامه دهخدا
فیف . [ ف َ ] (اِخ ) یا فیف الریح . جای معروفی است در بلندیهای نجد و مربوط به روزی از ایام معروف عرب است (معجم البلدان )، که در آن جنگی میان خثعم و بنی عامر بود. (از مجمع الامثال میدانی ).
-
نذیرالعریان
لغتنامه دهخدا
نذیرالعریان . [ ن َرُل ْ ع ُرْ ] (اِخ ) (الَ ...) مردی بود از بنی خثعم ، روز ذی الخلصة، عوف بن عامر بر وی حمله کرد و دست وی ودست زن وی برید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ، مکنی به ابوالسری و ملقب به ابن الدمینه . از بنی عامربن تیم اﷲ از خثعم است و دمینه مادر او است . وی شاعری بدوی است بیشتر اشعارش غزل و نسیب و فخر است . او را دیوان شعری است . وی در حدود سال 140 هَ . ق . درگذشت...
-
خلصه
لغتنامه دهخدا
خلصه . [ خ َ ل َ ص َ ] (اِخ ) نام بتی بوده . (منتهی الارب ).- ذوالخلصه ؛ خانه ای که آنرا کعبه ٔ یمانیه ٔ خثعم گفتندی و در آن خانه بتی بود خلصه نام . بعضی آنرا ذوالخلصه بدین سبب گفتند و بعض دیگر گویند بدان جهت ذوالخلصه است که آن خانه ، منبت گیاه خلصه...
-
هبل
لغتنامه دهخدا
هبل . [ هَُ ب َ ] (اِخ ) ابن عامربن بکربن عامر الاکبربن اوس الکلبی . از شعرای معروف دوره ٔ جاهلیت بود. از اوست :عشیة تکبو الخیل فی قصد القناو تنزع من لباتها تزعف الدمااذا کظهن الطعن من کل جانب کظمن فمایشکون الاتحمحمابمعترک ضنک المکر کانمایساق به الاب...
-
عماره ٔ خثعمی
لغتنامه دهخدا
عماره ٔ خثعمی . [ ع ُ رَ ی ِ خ َ ع َ ] (اِخ ) ابن عبید خثعمی . نام او را «عمار» و نام پدر او را «عبیداﷲ» نیز آورده اند. وی صحابی بود. برخی او را از اهل شام دانسته اند و حدیثی از او روایت کنند، اما «ابن حجر» آن را رد کرده و وی را تابعی میداند که از یک...
-
قرن
لغتنامه دهخدا
قرن . [ ق َ رَ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) کوهی است که در آن جنگی میان خثعم و بنی عامر بوده و بنی عامر پیروزی یافته . (مجمع الامثال میدانی ). کوهی است معروف که یوم بنی قرن در آن بوده است ، عبداﷲبن قیس گوید : طعن الامیر بأحسن الخلق و غدوا بلبک مطلع الشرق ...