کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خثعمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب .[ ح َ ] (اِخ ) خثعمی . تابعی است . (الاصابة ج 2 ص 78).
-
حبی
لغتنامه دهخدا
حبی . [ ح ُب ْ با ] (اِخ ) بنت علقمة خثعمی . آلوسی اورا در شمار یازده زن خثعمی که داستانهائی از شوهر خود نقل کنند آورده است . رجوع به بلوغ الارب ج 2 ص 38.
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) سهیلی . عبدالرحمن بن عبداﷲبن احمد خثعمی . رجوع به عبدالرحمن ... شود.
-
حبی
لغتنامه دهخدا
حبی . [ ح ُب ْ با ] (اِخ ) بنت کعب خثعمی . نیز آلوسی او را در عداد یازده زن مذکور در ماده ٔ قبل آورده است .
-
حبی
لغتنامه دهخدا
حبی . [ ح ُب ْ با ] (اِخ )خثعمی . رجوع به حبی بنت علقمة و حبی بنت کعب شود.
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) احول خثعمی . شیخ طوسی در رجال خود او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید: کوفی بود. و در کتاب الفهرست خود گوید: حبیب خثعمی کتاب اصلی دارد و ما آن را ازابن بطة از احمدبن محمدبن عیسی از ابن عمیر از او روایت کنیم . و ظاهر این سخن...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن عبداﷲبن احمدبن اصبغ خثعمی اندلسی مالقی . مشهور به سهیلی . نحوی لغوی . رجوع به عبدالرحمن ... شود.
-
عمارة
لغتنامه دهخدا
عمارة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن خثعمی . در «التجرید» آمده است که او را ذکری میباشد. (از الاصابه ٔ ابن حجر، قسم اول از حرف عین ، ترجمه ٔ شماره ٔ 5723).
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن معلل خثعمی . شیخ طوسی در کتاب رجال او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید: مولی و کوفی بود و نجاشی وی را به عنوان حبیب بن معلل خثعمی مداینی یاد کرده گوید: از ابوعبداﷲ و ابوالحسن الرضا(ع ) روایت دارد و کتاب اصلی دارد که محم...
-
اشتیخنی
لغتنامه دهخدا
اشتیخنی . [ اِ خ َ ] (اِخ ) ابواللیث نصربن فتح بن احمد اشتیخنی . از ابوعیسی محمدبن عیسی ترمذی و ابوموسی عمران بن ادریس خثعمی و دیگران روایت کرده است و ابونصر ملاحمی از وی روایت دارد. (از انساب سمعانی برگ 38 «ب »).
-
بشر غنوی
لغتنامه دهخدا
بشر غنوی . [ ب ِ رِ غ َ ن َ ] (اِخ ) پدر عبداﷲبن بشر بود. ابن شاهین او را یاد کرده و برخی اورا خثعمی خوانده اند. رجوع به الاصابة ج 1 ص 187 شود.
-
حزم
لغتنامه دهخدا
حزم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبد عمرو خثعمی . بغوی گوید مدنی بود اما نمیدانم صحابی بود یا نه ، حدیثی راجع به حق خلیفه بر مردم از او آمده است . (الاصابة قسم 1 ج 2 ص 7).
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن جابر. نجاشی او را جُعفی و شیخ طوسی در رجال خود او را خَثْعَمی خوانده و متأخرین هر کدام از یکی ازین دو مدر» پیروی کرده اند و هر دو او را از صحابه ٔ امامین باقر وصادق (ع ) شمرده اند و در رجال شیخ طوسی در باب اصحاب کاظم (ع )...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ خثعمی . شیخ طوسی در رجال او را با نسبت کوفی از اصحاب امام صادق (ع ) شمرده و بار دیگر بی ذکر نسبت کوفی ، گوید از اصحاب امام علی بن موسی الرضا(ع ) است . صاحب جامع الرواة گوید: شاید که دو تن باشند و این احتمال بی جاست . (...
-
عمیس
لغتنامه دهخدا
عمیس . [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن معد. والد اسماء.صحابی است . (منتهی الارب ). در حبیب السیر آمده است که عمیس خثعمی شوهر اول هند بود که از او دخترانی به نام اسماء و زینب و سلمی داشت و شرح حال آنان را ذکر کرده است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 428 شود.