کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ختور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ختور
لغتنامه دهخدا
ختور. [ خ َ ] (ع ص ) غدرکننده . فریبنده . (از متن اللغة) (تاج العروس ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
ختور
لغتنامه دهخدا
ختور. [ خ ُ ] (ع مص ) غدر کردن . (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (متن اللغة) (معجم الوسیط). این کلمه مصدر دیگر«خَتر» است . || خباثت و فساد طبع : خترت نفسه ؛ خبثت و فسدت نفسه .
-
واژههای همآوا
-
خطور
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ ع . ] (مص ل .) به دل گذشتن ، به خاطر آمدن .
-
خطور
لغتنامه دهخدا
خطور. [ خ ُ ] (ع مص ) گذشتن اندیشه به دل . فرا دل آمدن اندیشه . گذشتن بر دل . (یادداشت بخط مؤلف ). || نازک آمدن اندیشه . (زوزنی ). || ترسیدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خطور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] xotur گذشتن اندیشهای به ذهن یا به یاد آمدن امری پس از فراموشی.
-
جستوجو در متن
-
غدر کردن
لغتنامه دهخدا
غدر کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب )بی وفائی کردن . فریب دادن . پیمان شکستن . کید و مکر وحیله کردن . ختر. (ترجمان القرآن ذیل ختر) (تاج المصادر بیهقی ). ختور. (تاج المصادر بیهقی ) : چون غدر کرد حیله نماندم جز آن کزوفریادخواه سوی بنی مصطفی شدم . ناصرخس...
-
عصا
لغتنامه دهخدا
عصا. [ ع َ ] (ع اِ) چوب . (منتهی الارب ). عود. (اقرب الموارد). || چوب دستی ، مؤنث آید. (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی ). نوعی از چوبدستی متوسط در سطبری و باریکی که بعضی از آن سرکج بود، و در فارسی بزیادت یاء (عصای ) نیز اس...