کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ختن
/xatan/
معنی
۱. هریک از همسر شخص، مانند پدر یا برادر ویژگی.
۲. شوهر دختر؛ داماد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ختن
فرهنگ فارسی معین
(خَ تَ) (اِ.) داماد.
-
ختن
لغتنامه دهخدا
ختن . [ خ َ ] (ع مص ) بریدن غلاف سر نره ٔ ولد. (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (اقرب الموارد). ختنه کردن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). سنت کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || بریدن . قطع کردن . (متن اللغة) (معجم الوسیط) (منتهی الارب ) (ناظم ...
-
ختن
لغتنامه دهخدا
ختن . [ خ َ ت َ ] (اِخ ) ابو عبداﷲ محمدبن حسن بن ابراهیم فارسی استرآبادی معروف به ختن . وی این لقب را ازآن دارد که خَتَن و صهر امام ابوبکر اسماعیلی بود. او از فقیهان زمان خود بود و اطلاعات فراوانی در مذهب شافعی داشت . چهار فرزند او بنامهای : «بشرالفض...
-
ختن
لغتنامه دهخدا
ختن . [ خ َ ت َ ] (اِخ ) ابوبکر بشربن خلف الختن وی مقری است که از خالد و معتمربن سلیمان و عبدالوهاب ثقفی ونصربن کثیر و ابراهیم بن خالد صنعانی روایت کرده و از او ابوزرعه و ابوحاتم رازیان روایت کرده اند. ابوحاتم رازی او را از ثقات می داند. (از انساب سم...
-
ختن
لغتنامه دهخدا
ختن . [ خ َ ت َ ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن علی الاشج ختن . او شوهر خواهر مرار است و از عبدالصمدبن حسان و علی بن محمد و حامدبن محمد و محمدبن علی روایت کرده است . (از انساب سمعانی ).
-
ختن
لغتنامه دهخدا
ختن . [ خ َ ت َ ] (اِخ ) ابوحمزه سعدبن عبیدة الختن . او ختن ابی عبدالرحمن سلمی است از او منصور و اعمش و علقمه و قطربن خلیفه روایت کرده اند. او از ثقات است و ابن ابی حاتم گفت که از پدرم شنیدم که می گفت سعدبن عبیده حدیث او را می نوشت او قبلاً آرای خوار...
-
ختن
لغتنامه دهخدا
ختن . [ خ َ ت َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن احمدبن وزیربن حکم دمشقی ختن . او ختن و صهربن ابی الحواری و از اهل دمشق بود. او از ولیدبن مسلم و ضمرةبن ربیعه و مروان بن محمد و محمدبن شاپور و عبدالعزیزبن ولیدبن سلیمان بن الی السائب روایت کرد. ابن ابی حاتم گفت...
-
ختن
لغتنامه دهخدا
ختن . [ خ َ ت َ ] (اِخ ) ابومعاویه سلمةبن مسلم ختن و صهر عطاءمغربی . وی از عطاء روایت کرد و از او معن بن عیس و هیثم روایت داشتند. ابن ابی حاتم گفت از پدرم راجع به او سوال کردم گفت در حدیث قوی نیست و در نزد او مناکیری است که موجب ضعف او میشود. (از انس...
-
ختن
لغتنامه دهخدا
ختن . [ خ َ ت َ ] (ع اِ) پدرزن . (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط). ج ، اختان . || برادرزن . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط) ج : اختان . || داماد. صهر. (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) ج ، اختان : جود سپاهست و تو او را ملک فضل عروس...
-
ختن
لغتنامه دهخدا
ختن . [ خ ُ ت َ] (اِخ ) بنابر قول یاقوت ختن که گاهی با تشدید تاء نیز می آید نام ولایتی است بزیر کاشغر و در پشت یوزَکَند. که از بلاد ترکستان بشمار می آید این ولایت وادئی است در بین جبال و وسط بلاد ترک و سلیمان بن داودبن سلیمان ابوداود معروف به حجاج خت...
-
ختن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xatan ۱. هریک از همسر شخص، مانند پدر یا برادر ویژگی.۲. شوهر دختر؛ داماد.
-
واژههای مشابه
-
آهوی ختن
لغتنامه دهخدا
آهوی ختن .[ ی ِ خ ُ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آهوی تاتار.
-
پادشاه ختن
لغتنامه دهخدا
پادشاه ختن . [ دْ / دِ هَِ خ ُ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه است از خورشید. (برهان ).
-
ختن خاتون
لغتنامه دهخدا
ختن خاتون . [ خ ُ ت َ ] (اِخ ) نام یکی از کنیزکان شاپور است و نظامی در خمسه او را نام برده است : همایون و سمن ترک و پریزادختن خاتون و گوهر ملک و دلشاد. نظامی .ختن خاتون چنین گفت از سر هوش که تنها بود شمشادی قصب پوش .نظامی .