کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ختم شد به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
أدَّي إلي
دیکشنری عربی به فارسی
منجر شد به , منتهي شد به , رسيد به , ختم شد به , خاتمه يافت به , پايان يافت به , باعث…شد , عامل… شد , انجاميد به , را به وجود آورد , را پديد آورد , راهنمايي کرد به , رساند به , ارشاد کرد به
-
أدَّت المظاهَرَة إلي العُنفِ
دیکشنری عربی به فارسی
تظاهرات به خشونت گراييد (منجر به خشونت شد) , تظاهرات به زد و خورد ختم شد
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن موسی بن یونس بن منعة، مکنی به ابوالمعالی و معروف به ابن منعة. قاضی موصل بود. و ریاست آن اقلیم به وی ختم شد. به سال 716 هَ . ق . در سلطانیه درگذشت . «شرح الحاوی » در فقه شافعی از اوست . (از اعلام زرکلی ).
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن حسن بن قس رندی نفزی حمیری اندلسی فاسی ، مکنی به ابوزکریا و معروف به سراج ، عالم حدیث در فاس و مغرب بود. کتاب «فهرسة» از آثار اوست . ریاست حدیث و روایت آن بدو ختم شد. وی به سال 805 هَ . ق . درگذشت . (از اع...
-
منکوس
لغتنامه دهخدا
منکوس . [ م َ ] (ع ص ) نگونسار و سرنگون . (غیاث )(آنندراج ). نگونسارکرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نگوسار. نگونسار. وارون . (یادداشت مرحوم دهخدا). نگونسار و سرنگون . (ناظم الاطباء) : البته طبیعت معکوس و بنیت منکوس او به مواعظ تغییر و زواجر ...
-
یزید
لغتنامه دهخدا
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن زمعةبن ابی جیش الاسود اسدی قرشی ، از صحابه و یکی از کسانی بود که ریاست قبیله ٔ قریش در دوران جاهلی بدانان ختم شد. قبیله ٔ قریش به کاری بی مشورت او نمی پرداختند. یزید از نخستین کسانی است که اسلام آورد و از مهاجران حبشه بود و د...
-
بارقی
لغتنامه دهخدا
بارقی . [ رِ ] (اِخ ) عبداﷲ علی بن عبداﷲ بارقی منسوب به کوهی که بدان قبیله ٔ ازد، فرودآمد. و از این روبدان منسوب شد و وی از رهط محمدبن واسع بود. وی از ابن عمر (رض ) روایت کرده و قتاده و یحیی بن عطار از وی روایت دارند. مجاهد گوید: علی ازد در رمضان در ...
-
شکرخایی
لغتنامه دهخدا
شکرخایی . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت شکرخای . || شیرین زبانی : بهر ری کو پادزهرت داده بودهدیه امسال از شکرخایی فرست . خاقانی .ای که مانند تو بلبل به سخندانی نیست نتوان گفت که طوطی به شکرخایی هست . سعدی .قیامت میکنی سعدی بدین شیری...
-
ژنگار
لغتنامه دهخدا
ژنگار. [ ژَ ] (اِ) زنجار. زنگار. زنگ . ژنگ . زنگی که در فلزات از اثر رطوبت و غیره پیدا شود. بعض فرهنگها ژنگار یا زنگار را بخصوص به رنگ سبز که بر فلز نشیند اطلاق کرده اند : بشستن بدین بِه و آب پاک وز او دور شد گرد و ژنگار و خاک . فردوسی .«هرگاه که صیق...
-
قرار کردن
لغتنامه دهخدا
قرار کردن . [ ق َ ک َدَ ] (مص مرکب ) آرام کردن . آرام گرفتن : کرده اهل مشرق و مغرب به انصافت قرارگشته چشم ملت و دولت به اقبالت قریر. امیر معزی (از آنندراج ). || ماندن . ساکن شدن : دارالقرار خانه ٔ جاوید آدمی است این جای رفتن است نشاید قرار کرد. سعدی ...
-
ترمذی
لغتنامه دهخدا
ترمذی . [ ت َ م َ ] (اِخ ) محمدبن علی بن حسن (یاحسین )بن شیرالمؤذن الحکیم الترمذی الصوفی مکنی به ابوعبداﷲ از بزرگان مشایخ خراسان است از پدر خود و از قتیبةبن سعید و صالح و جز آنان روایت کند و در خراسان وعراق و دیگر نواحی بسیار کس از او حدیث شنیدند. ا...
-
فیض بخش
لغتنامه دهخدا
فیض بخش . [ ف َ ب َ ] (اِخ ) شاه قاسم پسر سیدمحمدنوربخش . عارفی زاهد بود و در تمامی فنون طریقت خلیفه ٔ پدرش نوربخش بود. معروف است که سلطان حسین میرزا از سلطان یعقوب والی عراق درخواست که فیض بخش را روانه ٔ خراسان نماید تا به برکت قدوم او بیماریش درمان...
-
عبدالملک
لغتنامه دهخدا
عبدالملک . [ ع َ دُل ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) ابن نوح بن نصربن احمد السامانی ، مکنی به ابوالفوارس . پس از مرگ نوح پسر ارشدش امیر رشید عبدالملک به امیری رسید و او پس از جلوس ، ابومنصور محمدبن عزیر را به وزارت خویش برداشت و ابوسعید بکربن مالک فرغانی را که پد...
-
معاهده
لغتنامه دهخدا
معاهده . [ م ُ هََ دَ / م ُ هَِ دِ ] (از ع ، اِمص ، اِ) عهد و سوگند و پیمان و شرط. (ناظم الاطباء).معاقده . میثاق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاهدة شود. || اسم نوعی از عقد صلح بین مسلمانان و غیر مسلمانان است که پیش از جنگ و یابه عنوان خت...
-
رادمردی
لغتنامه دهخدا
رادمردی . [ م َ ] (حامص مرکب ) عمل رادمرد. کریم طبعی . بخشندگی . جوانمردی . آزادمردی : سوی مرزدارانش نامه نوشت که خاقان ره رادمردی بهشت . دقیقی .رادمردی به دهر دانی چیست با هنرتر ز خلق دانی کیست آنکه با دوستان تواند ساخت وآنکه با دشمنان تواند زیست .ت...