کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ختمخالی خط و خالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
ختمخالی ، خط و خالی
لهجه و گویش تهرانی
نقشدار،خوش خط و خال، خط و خال
-
جستوجو در متن
-
آلا پلنگ،آلا پلنگی
لهجه و گویش تهرانی
خط و خالی، ختمخالی،گل مگلی
-
خط و خالی
فرهنگ گنجواژه
دارای نقش.
-
خط و خالی
لغتنامه دهخدا
خط و خالی . [ خ َطْ طُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ، ص نسبی مرکب ) خطمه خالی . (در زبان عوام ) دارای اشکال از خط و خال . منقش به خطوط و خالها. مخطط. منقط. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خطمه خالی
لغتنامه دهخدا
خطمه خالی . [خ َ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) با خط و خالها. تلفظ عامیانه ٔ خط و خالی . رجوع به خطمخالی در این لغت نامه شود.
-
flangeway clearance
خلاصی لبهرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] فضای خالی بین لبۀ چرخ و ریل که از تـفاضل عـرض خط و عرض چرخ- محور به دست میآید
-
خطمخالی
لغتنامه دهخدا
خطمخالی . [ خ َ م ُ ] (ص مرکب ) تلفظ عامیانه «خط و خالی » صاحب خال و نشان بسیار. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خالی و خولی
فرهنگ گنجواژه
خالی.
-
خیس و خالی
فرهنگ گنجواژه
مرطوب، خیس و خالی شد.
-
خُشک و خالی
فرهنگ گنجواژه
تنها، بدون مخلفات، مختصر، محقر، خالی، ناچیز.
-
خالی گشتن
لغتنامه دهخدا
خالی گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تهی شدن . خالی گردیدن : هراة از شوایب نزاع و ظلم متعدیان خالی گشت و بعدل وافر سلطان حالی شد. (جهانگشای جوینی ). رجوع به «خالی گردیدن » و ترکیبات آن شود.
-
خالی
لغتنامه دهخدا
خالی . (ع ق ) تنها: امیر بر خضرا رفت و خواجه بطارم دیوان بنشست خالی و استادم را بخواند. (تاریخ بیهقی ). امیر برخاست و فرود سرای رفت ونشاط شراب کردی خالی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 406).
-
خالی
لغتنامه دهخدا
خالی . (اِ) گلیم بزرگ و منقش و پرزدار که در این زمان قالی گویند. || دایی و خالو. || پوشاک . جامه . لباس . || کمان اَبرو. || لواو علم و رایت . || شعله . (ناظم الاطباء).
-
خالی
لغتنامه دهخدا
خالی ٔ. [ ل ِءْ ] (ع ص ) شتری که فروخوابد بی علتی یاحرونی کند و نگذارد جا را. یقال : ناقة خالی ٔ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).