کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ختلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ختلان
معنی
(خَ) (اِ.) نام ناحیه ای از بدخشان در ماورالنهر که اسبان خوب و زنان زیبارویش معروف بودند.
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
خدعه کردن، فریب دادن، گول زدن، نیرنگ زدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ختلان
واژگان مترادف و متضاد
خدعه کردن، فریب دادن، گول زدن، نیرنگ زدن
-
ختلان
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِ.) نام ناحیه ای از بدخشان در ماورالنهر که اسبان خوب و زنان زیبارویش معروف بودند.
-
ختلان
لغتنامه دهخدا
ختلان . [ خ َ ] (اِخ ) نام شهرهای مجتمعی است در ماوارءالنهر بنزدیک سمرقند بعضی از جغرافیانویسان عرب آنرا بضم «خاء» و تشدید «تاء» آورده اند ولی صواب نظر اول است چه خُتَّل بنابر قول سمعانی نام قریه ای است بنواحی دسکره بر سر مسیر بغداد خراسان سمعانی نصر...
-
واژههای مشابه
-
ختلان شاه
لغتنامه دهخدا
ختلان شاه . [ خ ُت ْت َ ] (اِخ ) نام عام امراء خُتَّل است و آنان را شیر ختلان نیز می گفته اند. (یادداشت بخط مؤلف ). امیر خُتَّل است و آنان را شیر ختلان نیز می گفته اند. (یادداشت بخط مؤلف ). امیر خُتَّل .
-
جستوجو در متن
-
ختلانی
لغتنامه دهخدا
ختلانی . [ خ َ ] (ص نسبی ) منسوب به ختلان . منتسب به ختلان . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 385) (ناظم الاطباء). رجوع به «ختلان » و «ختلی » شود.
-
ختلی
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (ص نسب .) منسوب به ختلان .
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِخ ) به معنی پادشاه است . نام عام امراء ختل . (یادداشت مؤلف ). یقال للملک ختل ، ختلان شاه و یقال شیر ختلان . (ابن خردادبه ص 40).
-
کیج
لغتنامه دهخدا
کیج . (اِخ ) یکی از شهرهای ماوراءالنهر بر کنار جیحون است نزدیک وخش و ختلان . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
هملک
لغتنامه دهخدا
هملک . [ ] (اِخ ) قصبه ٔ ختلان است و مستقر پادشاه . شهری است به براکوه نهاده ،بسیارمردم ، با روستاهای بسیار. (از حدود العالم ).
-
روستابک
لغتنامه دهخدا
روستابک . [ ] (اِخ ) شهری است [ بحدود ماوراءالنهر ] از یک سوی جیحون است و دیگر سو کوه . جایی بسیار نعمت است و بارگاه ختلان است . (حدود العالم ).
-
ختلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ختل یا خُتَلان، ناحیۀ پیشین بر مسیر علیای آمودریا، در حدود ماوراءالنهر) ‹ختلانی› [قدیمی، مجاز] xatli ۱. از مردم خُتَلان.۲. ویژگی نژادی از اسب: ◻︎ تکاو سمندان ختلیخرام / همه تازهپیکر همه تیزگام (نظامی۵: ۹۵۲).
-
چغانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چغان، از بلاد قدیم ماوراءالنهر در کنار یکی از شعب جیحون) ‹چغانیانی، صغانی› [قدیمی] čaqāni از مردم چغان: ◻︎ چغانی و شنگان و ختلان و بلخ / شده روز بر هرکسی تار و تلخ (فردوسی: ۷/۲۷۶).
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِخ ) شار: شیر ختلان ؛ ختلان شاه . پادشاه ختلان . نام عام امرای بامیان . (از یادداشت مؤلف ). لقب پادشاه بامیان است . (از حدود العالم ). پادشاه بامیان را شیر گویند. (مجمل التواریخ و القصص ) : عزیز و قیصر و فغفور را بمان که درست نه شاه ماند و نه...