کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ختام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ختام
/xetām/
معنی
۱. پایان؛ انجام؛ آخر.
۲. [قدیمی] آنچه با آن جایی یا چیزی را لاک و مهر میکنند، مانند موم و لاک.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آخر، آخرکار، انتها، انجام، پایان، ختم، نهایت ≠ آغاز، ابتدا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ختام
واژگان مترادف و متضاد
آخر، آخرکار، انتها، انجام، پایان، ختم، نهایت ≠ آغاز، ابتدا
-
ختام
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (اِ.) پایان ، آخر، انجام .
-
ختام
لغتنامه دهخدا
ختام . [ خ ِ ] (ع اِ) پایان کار. (ترجمان عادل بن علی ). سرانجام . (مهذب الاسماء). آخر. فرجام کار : ختام عمر خدایا بفضل و رحمت خویش بخیر کن که همین است غایةالامال . سعدی .- حسن ختام ؛ نکویی پایان امری .- خیر ختام ؛ آنچه پایان آن خیر است . منه : والس...
-
ختام
لغتنامه دهخدا
ختام . [خ ِ ] (ع مص ) مصدر دیگر ختم است . رجوع به ختم شود.
-
ختام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xetām ۱. پایان؛ انجام؛ آخر.۲. [قدیمی] آنچه با آن جایی یا چیزی را لاک و مهر میکنند، مانند موم و لاک.
-
واژههای مشابه
-
مشکین ختام
لغتنامه دهخدا
مشکین ختام . [ م ُ /م ِ خ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از شرابی است که در آخر بوی مشک کند، و این کلمه را در تعریف و بعضی در صفت شراب گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). شرابی که در آخر بوی مشک دهد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
مشکین ختام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [سنسکریت. فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] mo(e)škinxetām ۱. شرابی که در آخر بوی مشک بدهد.۲. آنچه که پایانش نیکو باشد.
-
واژههای همآوا
-
خطام
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - افسار، مهار. 2 - زهِ کمان .
-
خطام
لغتنامه دهخدا
خطام . [ خ َطْ طا ] (ع ص ) مشکی که پربوی کند خیشوم را.(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). منه : مسک خطام .
-
خطام
لغتنامه دهخدا
خطام . [ خ ِ ] (ع اِ) زه آویخته بکمان . ج ، خُطُم . || زه کمان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خُطُم . || مهار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خُطُم : ملاح گفت : کشتی را خللی هست یکی از شما که دلاورترست ... باید که بدین ...
-
خطام
لغتنامه دهخدا
خطام . [ خ ِ ](ع مص ) مصدر ثلاثی «خَطم » و ثلاثی مزیدفیه «مخاطمه » است . رجوع به «خطم » و «مخاطمه » در این لغت نامه شود.
-
خطام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xetām ریسمان جلو کشتی.