کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خبی
/xabi/
معنی
پنهان؛ نهفته.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبی
لغتنامه دهخدا
خبی ٔ. [ خ َ ] (اِخ )نام موضعی است بنزدیک ذی قار و در آنجا بنوبکربن وائل در واقعه ٔ ذی قار بزیان عجمان کمین کردند و وجه تسمیه ٔ آن خببی ٔ از آنست زیرا «کانهم اختبؤوا فیه ». (از معجم البلدان یاقوت ).
-
خبی
لغتنامه دهخدا
خبی ٔ. [ خ َ ] (ع ص ) پنهان کرده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (متن اللغة) (معجم الوسیط). منه : کید خَبی ٔ؛ ای کیدخابی ٔ. (از اقرب الموارد). || پنهانی . (از منتهی الارب ).
-
خبی
لغتنامه دهخدا
خبی . [ خ َ بی ی ] (ع اِ) ابوریحان بیرونی آرد: خبی آن بود که پنهان کرده آید اندر مشت . (از التفهیم ).
-
خبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: خبیء] [قدیمی] xabi پنهان؛ نهفته.
-
جستوجو در متن
-
craftiness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لعنتی، مکاری، عیاری، خدعه، خاتوله، خبی
-
ignobility
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناکامی، فرومایگی، پستی، خاتوله، خبی، سفلگی
-
meanness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشتیاق، خست، پستی، خسیسی، خبی، خاتوله، خشک دستی، سفلگی
-
meannesses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مزخرفات، خست، پستی، خسیسی، خبی، خاتوله، خشک دستی، سفلگی
-
malice
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدبختی، کینه توزی، بدخواهی، عناد، بدجنسی، بداندیشی، نفرت، قصد سوء، خبی، عمد
-
cunnings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غم و اندوه، حیله گری، حیله، زیرکی، خدعه، حیله باز، خاتوله، خبی، عیاری، مکاری
-
cunning
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حیله گر، حیله گری، حیله، زیرکی، خدعه، حیله باز، خاتوله، خبی، عیاری، مکاری، مکار، زیرک، ماهر، موذی، عیار
-
پنهان کرده
لغتنامه دهخدا
پنهان کرده . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مکتوم . مستور. مکنون . مخبوء. خَب ْء. خَبی ٔ. خَبیئة. (منتهی الارب ). کمون . (دهار).
-
خبایا
لغتنامه دهخدا
خبایا. [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ «خبیئة» و «خبی ٔ» «التمسوا الرزق فی خبایا الارض ». (از حدیث نبوی بنقل اقرب الموارد). و خفایای آن ماجری و خبایای آن حادثه محقق شد. (سندبادنامه ص 86). پسر را از بهر تجدید وصیت و تمکین از خبایای ودیعت پیش خواند. (از ترجمه ٔ تار...
-
پنهانی
لغتنامه دهخدا
پنهانی . [ پ َ / پ ِ ] (ص نسبی ، ق ) نهانی . نهفته . خبی ٔ. (منتهی الارب ). خَب ْء.(منتهی الارب ) (دهار). پوشیده . مستور. غیب . (منتهی الارب ). خبیئة. مخفی . مقابل پیدا و آشکار : گوئی اندر دل پنهانت همی دارم دوست به بود دشمنی از دوستی پنهانی . منوچهر...