کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خبوک
/xabuk/
معنی
محکم؛ استوار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبوک
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (ص .) محکم ، استوار.
-
خبوک
لغتنامه دهخدا
خبوک . [ خ َ ] (ص ) محکم . استوار. (از برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).خَبوه . رجوع کنید به لسان العجم شعوری ج 1 ورق 371.
-
خبوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خبوه، خبوره› [قدیمی] xabuk محکم؛ استوار.
-
جستوجو در متن
-
خبوره
لغتنامه دهخدا
خبوره . [ خ َ رَ / رِ ] (ص ) محکم . استوار. خبوک . خَبرِه ، خَبوِه . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
خبوه
لغتنامه دهخدا
خبوه . [ خ َ ] (ص ) محکم . استوار. (از برهان قاطع) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). خبوک .
-
خبوه
لغتنامه دهخدا
خبوه . [ خ َ وَ / وِ ] (ص ) محکم . استوار. (برهان قاطع) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). خبوک .