کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خبل
/xabl/
معنی
در عروض، حذف سین و فا از مستفعلن چنانکه متعلن باقی بماند و فعلتن بهجای آن بگذارند؛ مخبول.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبل
فرهنگ فارسی معین
(خَ بَ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - دچار جنون شدن . 2 - فلج شدن .
-
خبل
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فاسد کردن ، تباه کردن . 2 - (اِمص .) فساد، تباهی .
-
خبل
لغتنامه دهخدا
خبل . [ خ َ ] (ع اِ) تباهی اعضاء. || فالج . (از منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || قطع دست و پای . ج ، خبول . منه : لنا فی بنی فلان دماء و خبول . و نیز: من اصیب بدم اوخبل . (از اقرب الموارد). || منع. (از منتهی الارب ). || انعام . آنچه زیا...
-
خبل
لغتنامه دهخدا
خبل . [ خ َ ] (ع مص ) فاسد گردانیدن . خراب کردن . تباه نمودن . (از اقرب الموارد). || زایل کردن غصه عقل را. زایل شدن عقل در اثر غصه و حزن .(از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة) (تاج العروس ) (قاموس ) (لسان العرب ) (تاج المصادر بیهقی ).- امثال ...
-
خبل
لغتنامه دهخدا
خبل . [ خ َ ب َ ] (ع اِ) تباهی و فساد اعضاء. || فالج . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || جنون . (از اقرب الموارد). || مرغی است که تمام شب بانگ کند و گوید ماتت خبل . || توشه دان . || مشک پر و مملو. (از منته...
-
خبل
لغتنامه دهخدا
خبل . [ خ َ ب َ ] (ع مص ) مجنون شدن . || شل شدن دست . (از اقرب الموارد).
-
خبل
لغتنامه دهخدا
خبل . [ خ َ ب ِ ] (ع ص ) دیوانه . مجنون . (از اقرب الموارد). || سخت و تنگ . منه : «دهرخبل »؛ روزگار سخت و پیچان بر مردم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
خبل
لغتنامه دهخدا
خبل . [ خ ُ ] (ع اِ) خاطر. دل . گمان . (از ناظم الاطباء). منه : وقع فی خبلی ؛ افتاد در دل من معنی این اصطلاح : خطا کردم و پشیمان شدم . (از منتهی الارب ) || گمان . تصور. (از ناظم الاطباء).
-
خبل
دیکشنری عربی به فارسی
ديوانه کردن , عصباني کردن , ديوانه شدن
-
خبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) xabl در عروض، حذف سین و فا از مستفعلن چنانکه متعلن باقی بماند و فعلتن بهجای آن بگذارند؛ مخبول.
-
خبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] xab[a]l جنون؛ دیوانگی.
-
جستوجو در متن
-
مخبول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) maxbul = خبل
-
دیوانه شدن
دیکشنری فارسی به عربی
خبل , هذيان
-
خبول
لغتنامه دهخدا
خبول . [ خ ُ ] (ع مص ) این کلمه خَبل است و آن تباهی اعضاء و فلج دستها و پاها باشد. (از آنندراج ). رجوع به خَبل شود.