کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خبط
/xabt/
معنی
سهو؛ اشتباه.
〈 خبط دماغ: جنون.
〈 خبط کردن: (مصدر لازم) اشتباه کردن؛ به خطا افتادن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اشتباه، تقصیر، خطا، خطیئه، سهو، شبهه، غلط، قصور، کژروی، ، گناه، لغزش
۲. آشفتگی، پریشانی، شوریدگی، اختلال
دیکشنری
misstep
-
جستوجوی دقیق
-
خبط
واژگان مترادف و متضاد
۱. اشتباه، تقصیر، خطا، خطیئه، سهو، شبهه، غلط، قصور، کژروی، ، گناه، لغزش ۲. آشفتگی، پریشانی، شوریدگی، اختلال
-
خبط
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - به بیراهه رفتن ، کژروی . 2 - سهو، اشتباه .
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ َ ] (ع اِمص ) در بین فارسی زبانان مصدر خبط عربی در موارد زیر بکار میرود: آمیختگی عقل با جنون . (از ناظم الاطباء). || اشتباه . رفتن به راه غلط. عدم بینایی در کاری . (از ناظم الاطباء). || لغزش . بسر افتادگی : تا که پیش از خبط بگشاید رهی تانیفت...
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ َ ] (ع مص ) سخت زدن کسی را . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (ازاقرب الموارد). || سخت پا سپر کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). سخت زیر پا لگد مال کردن . وطئه وطاً شدیداً. (از متن اللغة) (از...
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ َ ب َ ] (اِخ ) نام موضعی است مر جُهَینَه را بر مسافت پنج روز راه از مدینه . (از منتهی الارب ). یاقوت این ناحیه را چنین وصف میکند نام محلی به سرزمین جُهَینَه و بقبله آن است .بین این ناحیه و مدینه پنج روز راه است و محل آن درکنار دریا می باشد. ...
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ َ ب َ ] (ع اِ) برگی که از درخت ریخته خشک گردانند و ساییده با آرد و مانند آن آمیخته و با آب سرشته شتر را خورانند. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) || هر برگ که از درخت زده باشند. (از معجم الوسیط) (از منتهی الارب ). || آنچه ستوران آنرا پا سپر ...
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ ِ ] (ع اِ) آب کمی که در حوض باقی می ماند . (از معجم الوسیط).
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ ِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ خبطة. رجوع به خبطة شود.
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ اخبط. رجوع به اخبط شود.
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ ُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ خباط و خبیط.
-
خبط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] xabt سهو؛ اشتباه.〈 خبط دماغ: جنون.〈 خبط کردن: (مصدر لازم) اشتباه کردن؛ به خطا افتادن.
-
واژههای مشابه
-
غزوه ٔ خبط
لغتنامه دهخدا
غزوه ٔ خبط. [ غ َزْ وَ ی ِ خ َ ب َ ] (اِخ ) ابن اثیر غزوه ٔ خبط آورده است ولی در طبقات ابن سعد و امتاع الاسماع سریه شمرده شده است . رجوع به خبط شود.
-
خبط دماغ
لغتنامه دهخدا
خبط دماغ . [ خ َ طِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جنون . || سرگشتگی . || حیرت . بهت . || مجازاً در حمق استعمال میشود.
-
خبط عشواء
لغتنامه دهخدا
خبط عشواء. [ خ َ طِ ع َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آن شتری است که ضعفی در بصر و چشم خود دارد و خود را بهنگام رفتن نمیتواند حفظ کند. (از متن اللغة). || کنایه از خبط و انحراف از روش بنظام و مستقیم است ، یقال : هو یخبط خبط عشواء؛ یعنی او کار بر نظام نمیک...