کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبریه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبریه
لغتنامه دهخدا
خبریه . [ خ َ ب َ ری ْ ی َ ] (ص نسبی ) مقابل انشائیه .- جمله ٔ خبریه ؛ جمله ٔ خبریه جمله ای است که قابل تصدیق و تکذیب باشد. چون زید رفت ، علی آمد، حسین کتاب دارد. رجوع به جمله ٔ خبری شود.
-
جستوجو در متن
-
قضیه ٔ انشائیه
لغتنامه دهخدا
قضیه ٔ انشائیه . [ ق َ ضی ی َ / ی ِ ی ِ اِ ئی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جمله ٔ انشائیه چون امر و نهی . درمقابل جمله ٔ خبریه و قضیه ٔ خبریه . (ناظم الاطباء).
-
الا
لغتنامه دهخدا
الا. [ اَل ْ لا ] (ع ق ) حرف تحضیض و مختص به جمله ٔ فعلیه ٔ خبریه است . (منتهی الارب ).
-
خوش باشد
لغتنامه دهخدا
خوش باشد. [ خوَش ْ / خُش ْ ش َ ] (جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) جمله ای است خبریه که بمعنی انشائیه آید بمعنی نیکو باشد و خوش آید. (از آنندراج ) : نیست در دست مرا غیر دعا خوش باشدگر خوشی با من بی برگ ونوا خوش باشد. صائب (از آنندراج ).محتسب چون بدر میکده آید ...
-
کائن
لغتنامه دهخدا
کائن . [ ءِ ] (ع ص ) موجودشونده . (از منتخب ) (غیاث ). موجود. هست .- کائن بودن ؛ موجود بودن . تکوین شدن .- کائن شدن ؛ مستقر شدن . استقرار یافتن . استوار شدن .|| واقع شونده : المقدر کائن . || چند. کایّن . (منتهی الارب ). مؤلف غیاث آرد: مشتق از کون ...
-
کرامیة
لغتنامه دهخدا
کرامیة. [ ک َرْ را می ی َ ] (اِخ ) گروهی است که به جوهریت باری و استقرار وی بر عرش اعتقاد دارند، تعالی اﷲ عن ذلک علواً کبیراً. (منتهی الارب ). فرقه ای است از مشبهة اصحاب ابی عبداﷲ محمدبن کرام .(از اقرب الموارد). جماعتی از اهل سنت که از اثبات کنندگان ...
-
صلة
لغتنامه دهخدا
صلة. [ ص ِ ل َ ] (ع مص ) صِلَت .پیوستن . (غیاث اللغات ) (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف ) ضدفصل . پیوسته شدن . || احسان کردن کسی را به مالی . (اقرب الموارد). || عطا دادن . (غیاث اللغات ). || (اِ) عطیه . جایزه . احسان . انعام . ج ، صلات : این بوالقاسم کنیزک ...
-
ای
لغتنامه دهخدا
ای . [ اَی ْ ی ُ ] (ع اِ) اسم معرب و بعضی آنرا مبنی دانسته اند و برای استفهام آید در عاقل و غیر عاقل و به معنی کدام میباشد مانند: ایهم اخوک . و فبای حدیث بعده یؤمنون . و باین معنی گاه مخفف آید و برای شرط و جز آن نحو: ایاماً تدعو فله الاسماء الحسنی ....
-
قضیة
لغتنامه دهخدا
قضیة. [ ق َ ضی ی َ ] (ع مص ) دارای همه ٔ معانی قَضْی و قضاء است . قضی یقضی قضیاً و قضأاً و قضیةً. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَضْی و قضاء شود. || (اِ) مطلوب و مراد. || حکم وامر. (ناظم الاطباء). فرمان . (منتهی الارب ). || فتوا. || دلیل . ...
-
جازمه
لغتنامه دهخدا
جازمه . [ زِ م َ ] (ع ص ) تأنیث جازم . جزم دهنده . حرفی که چون بر فعل درآید آن را جزم دهد. ساکن کننده ٔ حرف متحرک .- اسماء جازمة ؛ در اصطلاح نحویان اسمائی که برای شرط بکار میروند و دو فعل را بنام شرط و جزا جزم میدهند کلم مجازات یا اسماء جازمه گویند ...
-
حکم
لغتنامه دهخدا
حکم . [ ح ُ ] (ع مص ) حکومت . امر. مثال فرمودن . احتکام . تحکم . (تاج المصادر بیهقی ). امر کردن . فرمان دادن . حکم کردن . (زوزنی ). حکم راندن . || (اِ) فرمان . دستور. ج ، احکام : مه و خورشید با برجیس وبهرام زحل با تیر و زهره برگرزمان همه حکمی بفرمان ...